پارت 27

26 5 0
                                    

جونگ کوک نگران به تهیونگ زل زده بود ... بعد از چندین قرن بالاخره اونو دیده بود ولی عشقش با فاصله چند متری ازش بیهوش روی زمین بود .

چانگ ووک با فاصله به تخته سنگی تکیه داده بود و دور تا دورش رو اتش روشن کرده بود .

دیگه چیزی به ظهر نمونده بود .

جونگ کوک عصبی به سمت چانگ ووک اومد .

جونگ کوک : تا کی قراره اینجوری بی هوش باشن ؟ ... چرا کاری نمیکنی ؟

چانگ ووک : تا حالا بهت گفتم خیلی سوال میپرسی ؟ نگران نباش تا چند دقیقه دیگه به هوش میان ... پتو ندارید ؟

جونگ کی : العان دو ساعته نشستی اون جا. خود این مکان بدون اتیش خیلی گرمه بعد تو تازه میگی پتو دارید ؟

مین هو : چت شده ؟

چانگ ووک همینطور که میلرزید حرف زد : من چند هزار ساله درون اون غار سرد بودم ... سرما برای اژدها سمه .

گرگ پدر : ولی تو اژدهای کامل نیستی .

چانگ ووک : اشتباه نکن ... من اژدهای کاملم که قدرت جادوگری داشت . برادرم نیم انسان نیم اژدهاست. یعنی اگه بخش انسانیش بمیره تبدیل به اژدها میشه .

جونگ کی : چرا کسی تا حالا اینو به من نگفته بود ؟

هه سان : چون کسی نمیدونه ... اون دورگه بی سواد خیلی چیز هارو میدونه که نباید .

چانگ ووک : وقتی از چیزی محرومی ... چیز دیگه ای رو خواهی داشت .

مین هو : گفتی چهار اژدها ... من صدای یکی رو شنیدم . و شما سه نفرید ... نفر چهارم کیه ؟

چانگ ووک : مطمعن نیستیم که من رویا بین باشم .

تهیونگ : چرا هستی ... هرچی باشه خوابی که در مورد من دیدی درست بود .

چانگ ووک : خوش برگشتی گرگ شیطان .

تهیونگ : دیگه وقتش بود با شیطان اصلی ملاقات کنم .

...

تهیونگ : میبینم پدرم دست توعه .

چانگ ووک : دقیقا پدر قبلیت نیست ولی خودشه .

تهیونگ : باید درمورد مردممون حرف بزنیم ... بعدش به پدرم میرسیم .

چانگ ووک : خیلی خب شروع کن .

جملش رو گفت و به سمت درختی که جونگ کوک پشتش مخفی شده بود نگاه کرد .

تهیونگ : بیا جلو که حرف ها مو بشنوی ... لاینستر ها حکومت رو به دست دارن . بیشتر گرگ ها درون اون شورش مردن . بعد از به هم خوردن نظم دیوار هایی دور شهر ها و دهکده ها کشیدن برای جلوگیری از ورود اب . اب چند روز یک بار میاد بالا ولی دیشب اینطور نشد . لاینستر ها خوناشام ها و جادوگران در راه اینجان و بالا نیومدن اب‌ باعث شد زودتر برسن .

Hybrid prince Where stories live. Discover now