تهیونگ چشم هاشو بسته بود و با دو دست کمر جونگ کوک رو گرفته بود .

جونگ کوک بوسه هاشو ادامه داد و تا نیپل های تهیونگ پایین اومد .

تهیونگ دیگه نتونست تحمل کنه جونگ کوک اینجوری باهاش بازی کنه .

بدون اینکه عضوش از جونگ کوک خارج بشه اونو چرخوند و روش خیمه زد .

دستش رو جلو برد و درون موهای جونگ کوک فرو برد بعدش هم پستی به لب های بنفش اون انداخت .

تهیونگ : نگاه هات ... میسوزونه ... نمیتونم خودمو کنترل کنم .

جونگ کوک خنده ای کرد : کی بهت اجازه داد خودت رو کنترل کنی ؟

و همینطور که لبخند له لب داشت دوباره شروع به بوسیدن جونگ کوک کرد .

امشب کنترل از دست تهیونگ خارج شده بود و این جونگ کوک بود که تصمیم می‌گرفت که چی بشه .

پس تهیونگ دست به کار شد .

کمر جونگ کوک رو کمی از تخت بلند کرد و جلو رفت  .

جونگ کوک هم پاهاشو دور کمرش قفل کرد .

تهیونگ شروع به حرکت کرد و با دست دیگه هم عضو جونگ کوک رو گرفته بود .

صدای ناله های خفه شون اتاق رو پر کرده بود .

کمی گذشت و دوباره جونگ کوک جاشو با تهیونگ عوض کرد .

ولی اینبار تهیونگ هم به حالت نیمه نشسته بود .

هر دو همزمان حرکت میکردن .

جونگ کوک شانه های تهیونگ رو گرفته بود که نیوفته و تهیونگ هم کمر جونگ کوک رو گرفته بود .

جونگ کوک دیگه نمیتونست ناله هاشو کنترل کنه چون تهیونگ به جایی ضربه میزد که نمیتونست خودشو کنترل کنه .

ضربه هارو کمی سریع تر کردن .

جونگ کوک دو دوستی تهیونگ رو بغل کرده بود و سرش رو روی شانه ش گذاشته بود . تهیونگ با یک دست جونگ کوک رو بغل کرده بود و با دست دیگه عضوش رو گرفته بود .

حرکتشون رو سریع تر کردن .

جونگ کوک ناله هایی سر داده بود که تهیونگ رو اتیشی میکرد .

و در اخر هر دو هم زمان به اوج رسیدن .

تهیونگ داخل جونگ کوک خالی شد و جونگ کوک روی سینه و دست تهیونگ .

کمر تهیونگ خسته شده بود پس خودشو روی تخت رها کرد .

جونگ کوک هم کمی خم روی تهیونگ موند و اونو بوسید .

عضو تهیونگ رو خارج کرد و چرخید تا روی تخت بیوفته .

هیچ کدوم دیگه توان حرکت نداشتن .

کنترل قدرت هر دو شون سخت بود و انرژی زیادی گرفته بود .

تهیونگ به سقف زل زده بود و نفس نفس میزد .

جونگ کوک هم صاف خوابیده بود و چشم هاشو بسته بود و صدای نفس هاش با صدای نفس های تهیونگ مخلوط میشد .

به خوبی میشد صدای طبل ها رو شنید ، پس هنوز جشن ادامه داشت .

جونگ کوک چرخید و سرش رو به عقب برد تا صورت تهیونگ که بالاتر از اون خوابیده بود رو ببینه .

تهیونگ هم سرش رو کج کرد و به صورت جونگ کوک لبخندی زد .

جونگ کوک دستی به صورت تهیونگ زد .

جونگ کوک : خوشحالم اینجایی .

تهیونگ : دیگه فرار نکن ... من همینطوری که هستی تورو میپذیرم .

جونگ کوک: اگه بهت صدمه بزنم ؟

تهیونگ : نمیزنی ... مطمعنم ...

و لب هاشو روی لب های جونگ کوک گذاشت ...

جونگ کوک : عاشقتم .

تهیونگ : عاشقتم .

و به سه شون ادامه پیدا کرد ولی این بار  اروم و طولانی ...







Hybrid prince Where stories live. Discover now