من به منهای تو دیگر به کسی علاوه نیستم

177 25 79
                                    

من به منهای تو دیگر به کسی علاوه نیستم

میخواهم به زبان ریاضی بگویم دوستت دارم . هر چند که شادی حل تمام معادله های بزرگ دنیا ، در مقابل شادی با تو بودن ، هیچ است .

تو قدر مطلق زندگی من هستی ، کسی که همه جا حواسش به من بوده تا احساسات منفی از من سرازیر نشوند ، چرا که در کنار او ، هیچگاه احساس بدی همچون گرفتن نمره ی زیر صفر نداشته ام . نمره ای منفی و حالی منفی تر از آنکه بتوانم شرح دهم . شاید منفی تر از آنکه در زیر رادیکال جذر گرفته شوم و آنگاه ، هیچ حاصلی برای من نیست . 

اگر تو ایکس زندگی همه باشی ، بخشی از ریاضی که همه با آن سر دشمنی دارند ، برای من ، همان جمع و تفریق ساده ای که من ، یعنی کودکی خردسال ، از حل تو به شگفت می آیم و شاد میشوم . حتی اگر کوچک باشی ، کوچکتر از تمام ضربدر صفر ها ، برای منِ جذر گرفته شده ، بزرگی .

ریاضی ای که گویی همه از آن تنفر دارند ، برای من ، تبدیل به بهشتی میشود که عاشقانه ، داستان های جذر و مجذور می‌سراید . این همان عاشق و معشوق قصه ی ادبیات است .

ولکن من ، شاعر ، نویسنده ، داستان سرا و یا هیچ چیز دیگری نیستم ، فقط ، عقل زوال در رفته ای دارم که ادعا میکند برای سوالی که هیچ پاسخی ندارد ، جواب یافته .

آری . دوست داشتن تو همان سوال است . ایکس زندگی من ، دوست داشتن تو سوالیست که هیچگاه ندانستم که چطور ، چرا و چگونه ، مرا به خود درگیر کرده و سالهاست که از زیادی این جواب های نامطمین ، دیوانه شده ام . ولی تو ، سالهاست که به پای حل شدن نشسته ای و انتظار میکشی .

ایکس عزیزم ،  تو ، هیچگاه قرار نیست برای من حل شوی ، و من ، هیچگاه منهای تو ، به علاوه ی کسی نیستم . زیرا بدون تو ، من صفری هستم که بر روی برگه ی امتحانی دانش آموزی ، روح خود را از دست داده .
چرا که دانش آموز ، با عصبانیت ، مرا غلط گیری کرده و بعد به زمین و زمان ناسزا میگوید . شاید هم به درجه ی بین عقربه های ساعتی که تا به تا دیده .

نمیدانم . من حتی تحصیلات ابتدایی ریاضی را هم بلد نیستم . نام و تعریف تو را از دور دست ها شنیده ام .

ایکس . انتگرال ، قدر مطلق ، مثبت ، و همین دلیلیست که میگویم ، تو برای من نیستی .

دوستت دارم . ولی تو ، معمای حل نشده ی زندگی منی . چرا که آنقدر پیچیده و سختی ، که جز تحصیل کرده ها ، نمی‌توانند تو را حل کنند و من ، دهقانی هستم که حتی شمارش درختانی که کاشته است را نیز ، بلد نیست .

👀✨
نظرتون ؟
راستش ، X برای من ، همیشه یه چیز ناشناختست و نمیشه گفت که قطعا می‌دونم چیه . الان ، فقط می‌دونم که دنبال اون ایکس میگردم و پیداش نمیکنم .

دست نوشته های باران خورده [𝐑𝐚𝐢𝐧𝐲 𝐌𝐚𝐧𝐮𝐬𝐜𝐫𝐢𝐩𝐭𝐬]Where stories live. Discover now