Sinner (Last part)

Start from the beginning
                                    

همینطور که جمله آخرش رو به گوش لوهان میرسوند دوباره به سمتش برگشت و اینبار با نهایت حرصی که داشت پاش رو به صورتش کوبوند

-زنده‌ات نمیذارم! قسم میخورم میکشمت!

+چرا.. انجامش نمیدی؟

با صدای گرفته ای درحالیکه صورتش به سبب لگد سهون فاصله چندانی با زمین نداشت زمزمه‌اش رو به گوشش رسوند و باعث شد دوباره سهون به سمتش خم بشه

-یادت رفته بهت چی گفتم؟ گفتم زندگی تو به این راحتی تموم نمیشه

خیره به چشمهای لوهان کف پاش رو روی ساعد دستش گذاشت و با تمام توانش اون رو فشار داد..

-همون چاقویی که صورت بکهیون منو خش انداخت.. همون چاقویی که باهاش دستای ظریفش خونی شد رو اونقدر توی سینت فرو میکنمو درمیارم تا نشونت بدم دارم بخاطر دیدن بکهیون توی اون وضعیت چه دردی میکشم!

لوهان با چهره‌ای در هم رفته از درد تکخندی زد و همینطور که سعی داشت دندون های قرمزش رو از دید سهون پنهان کنه کمی لبهاش رو به هم فشار داد

+بکهیونِ تو.. حتما خیلی حالش بده!

سهون چند لحظه توی سکوت درحالیکه تنها چیزی که باعث حرکتش شده بود نفس هاش بود بهش خیره شد و کم کم لبهاش به دو طرف برای خندیدن کش اومدن.. مطمئن بود هیچوقت تا به الان به این اندازه عصبی نشده!

-حالش فقط به یه نفر ربط داره و اون یه نفر منم!

دوباره کف پاش رو به ساعد لوهان فشرد و همینطور که صدای ناله لوهان بلند شده بود یکی از دستهاش رو جلو آورد و فکش رو گرفت تا صورتش رو سمت خودش برگردونه

-به هرکس اجازه بدم اسمش رو به زبون بیاره به تو دیگه اجازه نمیدم! بدترین بلاها رو سرت میارم تا توی زندگی بعدیت، حتی فکر اینکه به دارایی های ارزشمند من دست درازی کنی به ذهنت نرسه!

لوهان چند لحظه بدون حرفی بهش خیره شد و اخمهاش کم کم در هم رفتن

+مگه ازت چی خواستم؟ خواستم دوباره بهم برگردی.. خواستم دوباره بدستت بیارم!

-میخواستی با آسیب زدن به بکهیونی که از جونم برام با ارزش تره بدستم بیاری؟ میخواستی با کشتن پدر و مادرم و نابود کردن زندگیم بدستم بیاری؟

+من.. اول به فکر انتقام بودم! اما میدونم دیر متوجه احساساتم شدم

سهون تکخندی زد و سرش رو پایین انداخت

-هر احساسی بهت داشتم برای چندسال پیش بود. الان فقط میدونم که ازت متنفرم! فقط میخوام بکشمت.. فقط میخوام درد کشیدنتو ببینم!

+فقط منو بکش!

سهون با چهره ای که حالا رنگ جدیت گرفته بود سرش رو بالا آورد و نگاه چشم های بی حسش رو به چشمهای قرمز لوهان داد

MirageWhere stories live. Discover now