First kiss after 5 months

58 17 2
                                    

بکهیون بعد گذشت چند دقیقه تازه به خودش اومد و سمت راهی که طی کردن برگشت، با قدمهای تند و بزرگش خودش رو به سهون رسوند و انگشتهای دستهاشو به هم قفل کرد

+به نظرت رفتن؟

سهون که با شنیدن دوباره حرفی از چانیول حرصش دراومده بود اخم محوی تحویل پسر کوچیکتر داد و لب زد

-نمیفهمم چرا اینقدر برات مهمه، نمیدونم

بکهیون نگاهی به سهون انداخت و دوباره مسیر روبروش رو با چشمهاش رصد کرد

+بازم میترسم که گم شیم.. وگرنه مهم نیست برام

سهون سرجاش ایستاد و همین برای ناخودآگاه ایستادن پسر کنارش کافی بود.. سمت بکهیون برگشت و سرش رو کج کرد

-اگه گم بشیم چه اتفاقی میوفته؟

بکهیون چند بار پلک زد و دستش رو پشت گردنش کشید

+خببب.. نمیدونم. شاید از گرسنگی یا تشنگی بمیریم

سهون تکخندی زد و زبونش رو روی لبهاش حرکت داد

-ما توی بیابون نیستیم بکهیون.. میتونیم یه جوری راهو پیدا کنیم

جمله آخر رو حین برگشتن به سمت مسیر لب زد و نگاهی به دوروبر انداخت

-از اینجا اومدیم؟

بکهیون به تبعیت از حرف سهون نگاهش رو به روبرو داد و بعد کمی آنالیز کردن دوروبرش سرش به نشونه تایید حرکت کرد

+فکر کنم اره

~~

بلاخره بعد کمی گشت و گذار توی طبیعت پر آرامش کنار رود ساختمون سفید و بزرگ ویلا به چشم بکهیون خورد و با اشاره ای که به سهون کرد بهش فهموند که با موفقیت راهو طی کردن. بکهیون نفس راحتی کشید و سریعتر و جلوتر از سهون سمت ویلا حرکت کرد. چند دقیقه قبل وقتی که به اون نیمکت رسیده بودن هیونا و چانیول رو ندیده بودن و حدس میزدن که اونا به ویلا برگشتن
و حالا خودشون بعد کلی درگیری و بحث سر اینکه راه کدوم طرفه جلوی در فلزی ویلا ایستاده بودن و منتظر بودن که در براشون باز بشه

-این چانیول حواس پرت کجاست؟‌ چرا درو باز نمیکنه؟

با لحن تند و عصبی ای لب زد و هوفی کشید.. انگار بحثای وسط راه خیلی مغزش رو اذیت کرده بود!
بکهیون درحالی که با ایستادن روی نوک انگشتهای پاش توی حیاط ویلا سرک میکشید لب زد

+نمیدونم... شاید دستشون بنده؟

جمله اخر رو همزمان با برگشتنش سمت سهون ادامه داد و با مکث سهون و برگشتن مرد بزرگتر سمت خودش مواجه شد

-مثلا بند چی میتونه باشه؟ داره دوست دختر مغرورشو میکنه؟

بکهیون با بُهت خندید و دست مشت شدش رو به بازوی سهون کوبید

MirageWhere stories live. Discover now