best day?

34 9 15
                                    

دو روز بعد ,

+کلاس ووکالم خیلی طول نمیکشه. زودتر ازت برمیگردم خونه برای همین با ماشین خودم میرم

درحالیکه قفل ماشینش رو باز میکرد گفت و نگاهش قدمهای سهون به سمت خودش رو دنبال کرد

+هون ماشینت اون طرفه..

سهون بی‌توجه به حرفش خودش رو به روبروی بکهیون رسوند و با تکیه دادن یکی از دستهاش به ماشین و کنار سر بکهیون فاصله صورتهاشون رو از بین برد و بوسه ای روی لبهاش کاشت

-مراقب خودت باش

بکهیون که کمی جا خورده بود نگاهی به دوروبرش انداخت و همینطور که از کائنات بخاطر خلوت بودن پارکینگ تشکر میکرد مردمک چشمهاش رو به سمت سهون برگردوند

+تو هم مراقب مرد من باش

دلش رو به دست سهون که مانعی برای دیده شدن صورتش توسط بقیه بود خوش کرد و گوشه لبش به آرومی بالا اومد. با یک دستش کت سهون رو به دقت صاف کرد و این بار خودش برای بوسیدن لبهای مرد بزرگتر پیش قدم شد

+دوستت دارم

-منم دوستت دارم

همزمان با رسوندن زمزمه‌اش به گوش بکهیون دستش رو از کنار سر مرد کوچیکتر برداشت و در راننده رو براش باز کرد. تا وقتی که بکهیون سوار شد و ماشینش حرکت کرد نگاهش رو بهش دوخت و بعد از خارج شدن ماشین بکهیون از پارکینگ و دایره دیدِ سهون بلاخره خودش رو به ماشینش رسوند. گوشیش رو از توی جیبش بیرون کشید و به سرعت شماره چانیول رو گرفت

×کجایی؟

فرمون رو برای خروج از پارکینگ به طرف چپ گردوند و در همون حال به حرف اومد

-تازه از خونه اومدم بیرون. نمیتونم بیام شرکت، کار دارم

×چه کاری؟ بیام پیشت؟

-نه لازم نیست تنهایی باید انجامش بدم. ممنون

بدون اینکه منتظر شنیدن جوابی از طرف چانیول باشه گوشیش رو قطع کرد و اون رو روی کنسول گذاشت. طی چند دقیقه خودش رو به رستوران مقصد رسوند و وارد فضای بزرگش شد تا شخص آشنایی که انتظار دیدنش رو میکشید پیدا کنه

:آقای اوه؟

با شنیدن صدای آشنایی سرش رو به سمت منبع برگردوند و با آنالیز چهره مرد مسن روبروش لبهاش پذیرای لبخند شدن

-دنبالتون میگشتم جناب کانگ!

مرد مسن لبخندی زد و دست سهون رو بین انگشتهاش فشرد

:میدونستم بعد از کنسل شدن برنامه‌ات یه روز به اینجا میای. برای همین منتظرت بودم

سهون به زدن لبخند محوی اکتفا کرد و به تبعیت از مرد کنارش که کانگ خطاب شده بود به سمت اتاقی که به نظر دفتر رییس رستوران می اومد حرکت کرد

MirageWhere stories live. Discover now