بکهیون بعد از ول کردن دکمه مخلوط کن که صداش فضای آشپرخونه رو پر کرده بود و اطمینان از اینکه مایع داخلش کاملا یکدست شده سرش رو باز کرد و طی چند لحظه دو لیوان بلند رو از محتویات داخلش پر کرد. نفس عمیقش رو از بینیش بیرون داد و به آرومی بین دستهای سهون چرخید تا بدنش رو به سمتش برگردونه. دستهاش رو بالا آورد و بعد از اینکه دور گردن سهون حلقه‌اشون کرد کمی مرد روبروش رو به سمت خودش خم کرد و بوسه کوتاهی روی لبهاش کاشت

+قول نمیدم

سهون بدون اینکه اجازه بده لبهای بکهیون برای گفتن حرفش بی مانع باشن همزمان با زمزمه‌اش بوسه طولانی ای روی لبهای باریکش کاشت و یک قدم جلو اومد تا بکهیون رو به عقب برونه و بدنش رو به اپن پشت سرش تکیه بده

+هوا سرده. چرا لباس نپوشیدی؟

به آرومی حین تکیه کمرش به اپن زمزمه کرد و مشغول آنالیز اجزای صورت سهون و تیله های مشکیش شد

-سرد نیست..از اونجایی که با خوابیدن من مشکل داری مشخصاً بلافاصله بعد بیدار شدنت اولین کاری که میکنی کشیدن پرده هاست. نور خورشید راست توی صورتم بود و داشتم زیرش از گرما میپختم که بیدار شدم

بکهیون به آرومی خندید و درحالیکه انگشت هاش رو بدون فشار به محل زخم سهون میکشید دست آزادش رو روی خط فکش قرار داد

+اگه پرده ها رو نمیکشیدم تا شب میخوابیدی. اونوقت مجبور میشدم با روشای خودم بیام بیدارت کنم و مطمئنا این چیزی نیست که تو میخوای درست میگم؟

پوزخند کمرنگی گوشه لب سهون رو بالا کشید و درحالیکه سمت بکهیون خم میشد پیشونیش رو به پیشونی کوتاهش تکیه داد تا زمزمه هاش رو به گوش مرد کوچیکتر برسونه

-اگه خودتم بیای بیدارم کنی مشکلی نداره. قسمت خوب ماجرا اونجاست که بیدار کردنت به راند دوم رابطه‌ی دیشب ختم میشه

بکهیون با اخم کمرنگی خندید و کمی بدنش رو از اپن فاصله داد تا بتونه خودش رو به پشت سهون برسونه

+قبل اینکه غرق تصورات راند دوم بشی برگرد زخمتو چک کنم آقای اوه

سهون حین خنده کوتاهی که باعث ریز شدن چشمهاش شده بود به ناچار کمی بدنش رو به سمت چپ متمایل کرد تا کتفش در دیدرس بکهیون قرار بگیره و سرش رو بالا کشید تا با هدایت کردنش به چپ و راست قلنج گردنش رو بشکنه

-خیلی داره اذیتم میکنه. مخصوصا وقتایی که بیدار میشم یهو یادش میاد درد بگیره

بکهیون همینطور که با دقت درحال نگاه کردن به کتف سهون برای اطمینان از کبود یا قرمز نشدنش بود انگشت هاش رو نوازش وار روش حرکت داد و نفس عمیقی کشید

+بشین صبحونه بخور

سهون به تبعیت از حرفش توی سکوت خودش رو به میز رسوند و بعد از بیرون کشیدن یکی از صندلی ها و نشستن روش ظرف لقمه‌اش رو جلو کشید. همراه باهاش بکهیون لیوان شیرموزش رو روبروش گذاشت و بدون اینکه قصدی برای نشستن داشته باشه مشغول آماده کردن کمپرس یخ برای قرار دادنش روی کتف سهون شد

MirageWhere stories live. Discover now