22🔞

67 23 59
                                    

🖇🖤⛓
#BehindTheMask
𝐏𝐚𝐫𝐭: #22

~🔞

آلفا بلند شد. امگا پاهاشو دور کمرش انداخت و درحالی که ویلیام سعی میکرد خودشو کنترل کنه و نچسپونش به دیوار، شروع به بوسیدن گردن آلفا کرد. مثل یه نوجوون حس میکرد واسه اولین بار داره انجامش میده. بلوند رو روی تخت انداخت که بلافاصله پاهاشو باز کرد و آلفا به چشمای آبی قشنگش نگاه کرد.

ویلیام سعی میکرد بیشتر مراقب مرد باشه حتی اگه به نظر می‌رسید بعد از اتفاق توی برج چقدر رفتارش تغییر کرده. لمسش خیلی نرم و سبک بود و بدن امگا رو به لرزه مینداخت.

به آرومی کفش، دستکش، کمربند و بالاخره لباس رو درآورد. مثل اولین‌باری که با هم خوابیدن، وقت زیادی رو صرف این چیزا کرد. نمی‌خواست جان فکر کنه این یه رابطه یک شبه هست چون برعکسش، این یه چیز خاص بود.

تا همین چند وقت پیش اصلا فکرشو نمیکرد که قراره با قهرمان اینطوری رفتار کنه. معتقد بود که اون کصو پرنده به اندازه کافی مورد توجه بقیه قرار گرفته. با توجه به سطح خودشیفتگی که داشت، هربار که تلوزیون رو روشن میکرد، اونو تو یکی از مصاحبه‌های مسخره می‌دید.

به هرحال اتفاقات زیادی افتاده بود و تصور آلفا ازش تغییر کرده بود.

جان درحالی که گردنش رو میبوسید و سینه برهنه‌ش رو نوازش میکرد، ناله کرد "ویلیام..."

"خیلی خوبه" نفس عمیقی کشید و بوسه‌های بیشتری روی تن قهرمان گذاشت. امگا پاهاشو بازتر کرد و سرشو کج کرد تا به گردنش بهتر دسترسی داشته باشه که ویلیام بلافاصله اونجا رو با بوسه و گازهاش پر کرد.

باید یه احمق تمام عیار می‌بود تا با مردی که تا همین چند وقت پیش میخواست بکشش، بخوابه اما توجهی به صداهای تو سرش نکرد و رو چیزایی که الان مهم‌ترن تمرکز کرد.

بیخیال شدن از گذشته سخت بود اما آلفا با هر بوسه که روی بدن خوش‌تراش جان می‌ذاشت بهتر میتونست بیخیال گذشته بشه.

بیلی یه هفته مقاومت کرده بود و حالا تسلیم شده بود. نمی‌خواست همون هیولایی باشه که به رایان آسیب زد و بکا رو ترسوند. می‌خواست دوباره بتونه درست فکر کنه، تا بتونه یه چیزی جز خشم و انتقام حس کنه و و نمی‌خواست نفرت کورش کنه تا یه مشکل جدید واسه افرادی که بهشون اهمیت میده پیش بیاد.

صلح با هوملندر کاری بود که باید خیلی وقت پیش انجام می‌داد. شاید اگه زودتر اینکارو میکرد بکا زنده می‌موند و رایان یه زندگی عادی داشت. وات باید بهای تموم قربانی‌هایی که به خاطر سودْ قربانی شده بودن رو میداد و جان یکی از همون قربانی‌ها بود که تازه داشت اینو می‌فهمید.

وقتی ویلیام با احتیاط دیک امگا رو وارد دهنش کرد و بیشتر و بیشتر اونو تو دهنش هل داد، ناله‌ای از ته گلوی جان بیرون اومد. تخمای هوملندر رو مالید و سرشو بالا پایین کرد. صدایی که هوملندر تولید میکرد جذاب بود و اون دوباره حس کرد باید از امگا مراقبت کنه و خوشحالش کنه و بهش لذت بده.

Behind The Mask (Homelander X Butcher)Where stories live. Discover now