19

61 21 51
                                    

🖇🖤⛓
#BehindTheMask
𝐏𝐚𝐫𝐭: #19

اگه فقط یه چیز بود که انی انتظار نداشت تو چشمای جان ببینه، خستگی‌ای بود که معمولا سعی میکرد اونو با ظاهر شاد مخفی کنه. توی چشماش یه پوزخند کمرنگ هم دید و میدونست که درباره روزی که هیویی داشته، میدونه.

انتظار جان رو تو همچین شرایطی نداشت. معمولا کسی مثل اون هیچوقت نمیذاشت کسی که ازش متنفره توی همچین شرایطی ببینتش پس چرا اون تکون نخور و با اون چشمای آبیش فقط بهش نگاه کرد؟

یهو یاد دعواشون افتاد، البته اگه اسمشو بشه دعوا گذاشت؛ با توجه به اینکه هوملندر کونشو جر داده بود و کلماتی که امگا بهش گفته بود هنوزم تو مغزش رژه میرفت.

یادش اومد که جان بهش گفته بود "هیچ نمیدونی... اینکه کل زندگیت دروغ باشه یعنی چی"

اولش این کلمات براش چیزی جز توجیهی برای کاراش نبود. یه تلاش دیگه برای قربانی نشون دادن خودش و گناهکار نشون دادن بقیه. اما هرچی بیشتر درموردش فکر کرد بیشتر فهمید که اون 9 کلمه، چیزی بیشتر از چندتا کلمه هستن. اون لحظه فقط به یه حرف ختم نمیشد، اون لحظه، احساسات واقعی هوملندر آشکار شد. یه توجیه نبود، چیزی بود که انگار مدت زیادی داشت اذیتش میکرد.

جان درحالی که نگاهشو از انی می‌دزدید گفت "فکر کنم بهتره قبل از برگشتن به آپارتمانم خرید کنم"

انی حس میکرد توی لونه شیره و گربه گنده بک درست روبروشه. میدونست که منفعل بودنِ هوملندر به معنی امنیتش نیست، دقیقا برعکسش. مرد مثل یه شکارچی بود که اول با طعمه خودش بازی میکرد و بعد تصمیم میگرفت زنده نگهش داره یا نه. انی میدونست باید دور و بر هوملندر درست رفتار کنه اما اینم میدونست که حرف‌های ناگفته زیادی بینشونه.

"چیزی که امروز گفتم منصفانه نبود" قبل اینکه بتونه جلوی خودشو بگیره، کلمات از دهنش بیرون اومدن.

دید که جان نفس عمیقی کشید و نگاهش کرد. هیچ عکس‌العملی اتفاق نیفتاد و انی حس کرد بهتره فرار کنه اما شجاعانه اونجا ایستاد.

"نه نبود" مرد به آرومی گفت و چشماش به همه‌جا میچرخید و نگاه میکرد جز اون.

این یه موقعیت عجیب بود اما شانس گرفتن هوملندر وقتی که گاردش رو پایین آورده هم خیلی کم بود. دختر باید به آرومی پیش می‌رفت تا اون آروم بمونه اما اول از همه هرچقدر هم که عجیب بود، باید بهش اطمینان میداد که براش یه تهدید نیست.

دختر با مهربونی گفت "میدونم واسه این کار مناسب نیستم اما اگه گوش میدی میخوام باهات حرف بزنم" و رفت نزدیک‌تر تا حالت‌های اونو بهتر بفهمه.

"تو اولین نفری نیستی که اینو میخواد" تنها جواب جان این بود و انی این حالتش رو خنثی در نظر گرفت و با فاصله ازش نشست.

Behind The Mask (Homelander X Butcher)Onde histórias criam vida. Descubra agora