🖇🖤⛓
#BehindTheMask
𝐏𝐚𝐫𝐭: #2استارلایت با قدمهای سریع راهروهای وات رو طی میکرد، یه هدست توی گوش راستش بود که اگه هر اتفاقی افتاد بتونه با پسرا حرف بزنه.
"خب، من داخلم. چقدر دیگه تا انفجار مونده؟"
بوچر گفت "سه دقیقه، ما فعلا باید از شعاع اون بمب فاصله بگیریم"
انی حس کرد قلبش سریعتر میکوبه.قبل از شروع ماموریت، انی مجبور شد سه بار به هیویی قول بده که مراقبه و اگه اتفاقی بیفته سریع ماموریت رو ول میکنه. اون فکر میکرد این قشنگه که بتا بهش اهمیت میده حتی اگه شخصیت محافظهکارانهش بعضی موقع خستهش میکرد اما اینو هم میدونست که اون یکی از بهترین افرادی هست که تاحالا باهاش آشنا شده. انی بیشتر از یک بار متوجه شده بود که رهبر سون بودن چقدر خطرناکه و چقدر میتونه غیر قابل پیشبینی باشه.
انی انقدر غرق افکارش بود که ندید کی جلوشه و مستقیم خورد بهش. از شوک نفس نفس زد و ناخداگاه خواست قبل اینکه فکر کنه معذرت خواهی کنه. البته که اون شخص هوملندر بود. چطور میتونست انقدر احمق و حواس پرت باشه وقتی که میدونست اون از جلسهای که از قبل راجع بهش میدونست خارج شده؟ خیر سرش به هیویی قول داده بود مراقب خودش باشه.
"استارلایت! حال کاپیتان مورد علاقه من چطوره؟ دو روزه که ندیدمت، اینهمه مدت کجا بودی؟" چشم تو چشم با چشمای آبی مرد بود. زن بلوند نفس عمیقی کشید.
انی گفت و خیلی ضایع خندید "اینهمه وقت مشغول محصولات جدیدم با اشلی و تیم بازاریابی وات بودم. خودت میدونی که چقدر وقت آدم رو میگیره"
هوملندر یه نیمچه لبخندی زد که بلافاصله استارلایت مطمئن شد متوجه دروغش گفته.
"اما استارلایت، اشلی ازم پرسید اگه میدونم بهش بگم که تو امروز کجا بودی چون اون اصلا نمیدونست تو کدوم قبرستونی هستی!" کلماتش خیلی سرد بودن. انی حس کرد برای یه لحظه قلبش نمیزنه.
این مرد چطوری میتونست همزمان جذاب باشه و صداش از یخ هم سردتر باشه؟ استارلایت به تته پته افتاد و طوری ابروهاشو تو هم کشید انگار مثلا نمیدونه اوضاع از چه قراره. هوملندر سرشو کج کرد و چشماش و لباش به طرز خطرناکی باریک شدن.
"قلبت سریعتر میکوبه، استارلایت. مطمئنی که این مدت با دوست پسر لوست و اون گروه کوچیک مسخره نبودی؟ میخوای منو مثل یه خیانتکار دروغگو گول بزنی؟" حالا اون لبخند از صورت مرد بلوند محو شده بود. بهش نزدیکتر شد "اوه انی، این اصلا خوب نیست"
زن بلوند حس میکرد قراره غش کنه. اگه هوملندر، هدست گوش راستش رو میدید همهچیز تموم میشد. انی میخواست چیزی بگه ولی صدای بلندی که اومد باعث شد از جا بپره. سر هوملندر سمت صدای انفجار چرخید و قبل از اینکه پرواز کنه سمت صدا، یه بار دیگه به چشمای انی خیره شد.
انی نفس لرزونش رو بیرون داد. به یکم وقت نیاز داشت تا خودش رو جمع و جور کنه. این طبق نقشه نبود ولی به هرحال خوب پیش رفت. حالا که همچی رسما شروع شده بود نمیتونست بیشتر از این وقت رو تلف کنه. به راهش ادامه داد و دوربینهای تو راهرو رو با قدرتش از کار انداخت تا مدرکی از دزدیدن پروندهها وجود نداشته باشه. بعد با کارتی که همون اوایل از یکی از کارمندای وات کش رفته بود درو باز کرد.
🖇🖤⛓
اینم از هوملندر🔥🤌🏼
منم جای انی بودم جلوی اون دست و پامو گم میکردم😔😂
و بله... ننه بزرگ هم منفجر شد😂🔥
ووت؟🥺⭐️
YOU ARE READING
Behind The Mask (Homelander X Butcher)
Romance(Butchlander) from The Boys series -خلاصه: پسرا میفهمن که هوملندر اون آلفایی نیست که وات ادعا میکنه، اون امگاست و بوچر به عنوان یه آلفا تصمیم میگیره کنارش باشه... نویسنده: Cock_of_Duty از ao3 مترجم: ماهور💜 وضعیت آپ: تکمیل شده✅️ 🖇🖤⛓