گوشی کنت رو روی میز برگردوند و به مبل تکیه داد و گذاشت اشک هاش سرازیر بشن ... چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که کنت در رو باز کرد و با دست های پر وارد خونه شد
با دیدن جونگ کوکی که بی صدا گریه میکنه ، وسایل رو جلوی در ول کرد و به سمتش دوید: کوک ؟؟؟ چی شدههه ؟ ... بازم حالا بده ؟؟
جونگ کوک از جاش بلند شد و بدون حرف به طرف آشپز خونه رفت
: جونگ کوک حالت خوبه نه ؟؟
جونگ کوک آروم جواب داد
+ خوبم ... کنت ؟
: بله ؟؟ مطمئنی حالت خوبه ؟؟؟
جونگ کوک بدون اینکه جوابی به سوال کنت بده ادامه داد
+ تو به تهیونگ همه چیز رو گفتی !
برای یه لحظه ، چهره ی کنت رنگ تعجب گرفت اما بلافاصله تک خندی کرد
: چی ؟ تهیونگ ؟؟ ... دقیقا چطور باید بهش میگفتم ؟
جونگ کوک باز هم با آرامش غیر معمولش جواب داد
+ ازت نپرسیدم ... گفتم بهش گفتی ، گوشیت رو دیدم !!! ... میدونی چیکار کرده ؟؟
تلخندی کرد و ادامه داد
+ با کمک بالام به پدرم سم خورونده !
به کنت نگاه کرد که چهره اش اخم آلود و متعجب بود
: ج ... جونگ کوک ...
جونگ کوک حرفش رو قطع کرد
+ میدونی این یعنی چی ؟؟؟ ... یعنی اینکه اگه پای پلیس وسط کشیده بشه ، اون مثل یه احمق خودش رو لو میده !!!!
جمله ی آخر رو با صدای بلندی گفت و دستش رو ، روی اپن کوبید
: آروم باش کوک !! اون هیچ وقت همچین غلطی نمیکنه !!!
کنت گفت و جونگ کوک دوباره داد زد
+ از کجا انقدر مطمئنیییی ؟؟
کنت سریع سمت گوشیش رفت و برش داشت
: بهش زنگ بزن جونگ کوک ... اگه بفهمه خوبی ، دیگه کار بیخودی نمیکنه !!! لطفا ، باشه ؟؟
جونگ کوک با تردید سر تکون داد
به هر حال ...
در کنار ناراحتیش برای مرگ پدرش ، خوشحال هم بود که دیگه مانعی برای آینده ی خودش و تهیونگ و حتی میسونگ وجود ندارهکنت لبخندی زد و روی آیکون تماس کلیک کرد ...
°°°
تهیونگ با استرس توی اتاقش نشسته بود و لبش رو مجوید
با زنگ خوردن گوشیش ، نگاهی انداخت و با دیدن اسم کنت سریع گوشی رو جواب داد_ الو ؟؟ کنت ؟ ... اتفاقی افتاده که زنگ زدی ؟ حال کوکی خوبه ؟؟؟
اجازه صحبت نمیداد و تند تند سوال میپرسید
اما با صدای آروم و ملایم جونگ کوک ، صداش خفه شد و فقط گوش کرد
STAI LEGGENDO
𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎
Casualeخلاصه : '' جئون جونگ کوک '' و '' کیم تهیونگ '' دو پسر که بدون هیچ حسی به همدیگه ، مجبور به ازدواج قراردادی و خیلی کار های دیگه میشن ولی چی میشه اگه در پایان تمام سختی هاشون ، عشق بزرگی نسیبشون بشه ؟ و در آخر شاید اون ازدواج ، بهترین اجبار عمرشون رو...