𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 : Part 13

783 74 60
                                    

+ نمیدونم تهیونگ ، نمیدونم ... اما من خیلی دوست دارم !!! ...

°°°

۲ هفته بعد ، ۶ عصر :

۱۴ روز از روز اعتراف جونگ کوک و تهیونگ می‌ گذشت و رفتار هر دو عوض شده بود

جونگ کوک هر روز با لبخند وارد محل کارش میشد و با انرژی بیشتر کار هاش رو انجام میداد تا زودتر به خونه برگرده و با معشوقه یا به عبارتی ، همسر عزیزش وقت بگذرونه

تهیونگ هم صبحش رو با لبخند شروع میکرد و بعد از راه انداختن جونگ کوک ، کار هاش رو انجام میداد و منتظر اومدن جونگ کوک میشد

حالا هم حدود ۶ عصر بود و تهیونگ بعد از کم کردن زیر غذا ، به سمت پذیرایی رفت و روی مبل نشست

و بلافاصله بعد از نشستنش ، صدای چرخیدن کلید توی در ، باعث شد تهیونگ دوباره از جاش بلند شد و به سمت در رفت

جونگ کوک وارد خونه شد و بعد از در آوردن کتش و انداختنش گوشه ی کاناپه ، آستین های پیرهن سفیدش رو کمی با زد و به سمت تهیونگ رفت تا بغلش کنه

+ سلام لاو !

و تهیونگ رو در آغوش کشید و بلندش کرد
تهیپنگ هم لبخند عمیقی زد و پاهاش رو دور کمر جونگ کوک حلقه کرد

_ سلام عزیزم ... خسته نباشی !!

صمیمیت بینشون هر روز بیشتر میشد و حتی دوستاشون هم این رو فهمیده بودن

از آغوش هم جدا شدن و روی مبل نشستن

°°°

+ لاو ، بکهیون زنگ زد و گفت دارن میان اینجا ! اوکی ای یا بگم بعدا بیان ؟؟؟

جونگ کوک بعد از خارج شدنش از اتاق گفت و بعد سوالش رو پرسید

تهیونگ لبخند زد و جواب داد

_ نه مشکلی نیست ... کی میان ؟؟؟

+ احتمالا تا نیم ساعت دیگه اینجان !!!!

تهیونگ به سمت آشپز خونه رفت

_ پس وقت دارم یه کیک بپزم ... چند وقته اینجا نیومدن زشته بخوایم با یه دوکبوکی خالی ازشون پذیرایی کنیم !!

جونگ کوک سر تکون داد و خودش هم به سمت آشپز خونه رفت

+ باشه هانی ... پس منم کمکت میکنم

تهیونگ سر تکون داد
آرد ، بکینگ پودر ، خامه ، تخم مرغ و بقیه ی وسایل پخت کیک رو روی اپن گذاشت و همزن رو از کابینت در آورد

_ جونگ کوکا لطفا آرد و بکینگ پودر رو الک کن و برید تو این ظرفه

و به ظرفی به طرف جونگ کوک هول داد

جونگ کوک هم بی سر و صدا مشغول کار و کمک به تهیونگ شد

°°°

با صدای زنگ در ، جونگ‌ کوک دستمال پارچه ای که باهاش دستاش رو خشک کرده بود کنار گذاشت و با قدم های بلند از آشپز خونه بیرون اومد سمت در رفت

بلافاصله تهیونگ هم با سینی کیک بیرون اومد و سینی رو ، روی میز گذاشت و پیش جونگ کوک رفت ( چقدر رفت و آمد 😶😂 )

: سلاممممم پابویااااا !!!

بکهیون بلند داد زد و بی توجه به نگاه خیره ی تهیونگ سمت جونگ کوک رفت

بکهیون بلند داد زد و بی توجه به نگاه خیره ی تهیونگ سمت جونگ کوک رفت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


( کثافت جاذاب 🙂 )

جونگ کوک پوکر به بکهیون نگاه کرد و باهاش دست داد

+ سلام عقل کل :/ !!

چانیول هم نزدیک اومد و آروم و کوتاه جونگ کوک رو بغل کرد

: سلام جناب !

و بعد ...

صدای داد دوباره ی بکهیون :/

: سلام اون یکی پابویااااا

سمت تهیونگ دوید و خودش رو ، روی تهیونگ پرت کرد و ...
صحنه ی جالبی اتفاق نیوفتاد ...

تهیونگی که روی زمین پخش شده بود و بکهیون هم روش افتاده بود :/

جونگ کوک اخمی ^از سر نگرانی^ کرد و سمت بکهیون و تهیونگ رفت و جفتشون رو بلند کرد

+ بنده ی محبتتم ! ... چان چرا به این بیشعور رَوش صحیح ابراز علاقه رو یاد نمیدی ؟؟ ... خوبی لاو ؟؟؟

بکهیون که کمرش رو ماساژ میدا با قیافه ی متعجب به سمت چانیول رفت و به معاشقه ی اون دو نفر نگاه کرد و آروم کنار گوش چانیول زمزمه کرد

: اینا کِی وقت کردن برن تو هم ؟؟؟؟

جونگ کوک که حرفش رو شنیده بود ، دستش رو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و جواب داد

+ زهرمار خب !!! ... مگه تو با این نردبون تو دفتر من میریزی رو هم من چیزی میگم ؟ اسکل !!

و ... صدای زنگ در ؟ ...
















من قول دادم و بهش عمل میکنم :)

لاو یو آلللللل 💜🥺

𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 Where stories live. Discover now