و از جاش بلند شد و بعد از پوشیدن لباس هاش و برداشتن کیف کمریش ، از خونه بیرون رفت ...
°°°
توی خیابون قدم میزد و سیگار میکشید
۲۰ دقیقه از پیاده رویش نمیگذشت و تا حالا ۳ نخ سیگار کشیده بود و حالا نخ چهارم توی دساش میسوخت
به طرف یکی از کافه های سطح شهر رفت تا یه نوشیدنی گرم بخوره و ذهنش رو کمی از اتفاقاتی که افتاده و قراره بیوفته ، پرت کنه
به کافه ای به اسم " e zeze dhe e bardhe " رسید و بی مقدمه واردش شد
کافه زیاد شلوغ نبود اما باز هم جونگ کوک یکی از گوشه ترین قسمت های کافه رو انتخاب کرد
روی یکی از صندلی ها نشست و سرش رو ، روی میز تکیه داد
با شنیدن صدای قدم های کسی ، سرش رو بلند کرد و به پسر جوون رو به روش نگاه کرد
اما وقتی اسمش رو از زبون پسر شنید ، خیلی متعجب شد: اوه جونگ کوک !! ... خوشحالم دوباره میبینمت پسر !!!!
جونگ کوک با تعجب نگاهش کرد و با انگشت به خودش اشاره کرد
+ ب ... با منی ؟
پسر خنده ی کیوتی کرد و سر تکون داد
: بله با خودتم !! ... چند شب پیش توی بار همدیگه رو دیدیم احتمالا فراموش کردی ! حالت زیاد خوب نبود ، حالا بهتری ؟؟؟
جونگ کوک با سرافکندگی و کلافگی سرش رو پایین انداخت
بعد دوباره به پسر نگاه کرد+ واقعا عذر میخوام ... این اواخر رفتار مستیم دست خودم نیست و اگر اشتباهی ازم سر زده ، واقعا شرمنده ام !! ... اوضاعم زیاد قابل تعریف نیست
لب های پسر به شکل o در اومد و روی صندلی رو به روی جونگ کوک نشست
: پس فکر کنم بهتره دوباره آشنا بشیم ! ... من یورگن ام ، یورگن شُرله !!!
( مدیونید فکر کنید اسم فوتبالیست ها رو ریختم رو هم 😂😀 و همون یورگن ایه که توی بار جونگ کوک با ته اشتباه گرفتش )جونگ کوک نیمچه لبخندی زد و سر تکون داد
+ خوشبختم یورگن ، اگه راحتی اینطور صدات کنم ... منم جونگ کوکم ، جونگ کوک جئون !! اهل کره ی جنوبی ام !
یورگن تایید کرد
: نه هیچ مشکلی نیست ... من عاشق آسیایی هام ! البته امیدوارم از حرف اون شب دوستم ناراحت نشده باشی
YOU ARE READING
𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎
Randomخلاصه : '' جئون جونگ کوک '' و '' کیم تهیونگ '' دو پسر که بدون هیچ حسی به همدیگه ، مجبور به ازدواج قراردادی و خیلی کار های دیگه میشن ولی چی میشه اگه در پایان تمام سختی هاشون ، عشق بزرگی نسیبشون بشه ؟ و در آخر شاید اون ازدواج ، بهترین اجبار عمرشون رو...