با دیدن شخص پشت تر ، صورتش بی حس تر از هر لحظه ی دیگه ای شد و بغض به گلوش چنگ زد ...
بالام با پررویی نیشخندی زد و آروم تهیونگ رو کنار زد و وارد خونه شد
: اوه تهیونگ ؟؟؟ سلام پسر ! ... چقدر عوض شدی !!! چندماه از آخرین باری که دیدمت میگذره ؟؟ البته فقط یکبار بوده ...
چونه ی تهیونگ رو گرفت و به چشم های براقش ^که بیشترش به خاطر اشک هاش بود^ خیره شد
: از دیدنم خوشحال نیستی ؟ ... اوه راستی خانواده ات کجان ؟؟؟؟
تهیونگ اخمی کرد و چونه اش رو از دست بالام بیرون کشید
_ هستم بالام شی ... خوش اومدی ! ...
با لحن سردی گفت و به طرف پذیرایی رفت و بالام هم پشت سرش راه افتاد
بالام که از بی اهمیتی تهیونگ حرصی شده بود ، سعی کرد با تعنه و نیش زدن عصبیش کنه
: فکر کنم حالت خوب نیست !! ... انگار از وقتی جونگ کوک رفته ...
همین جمله کافی بود تا تهیونگ برگرده و صداش رو بلند کنه
_ الان دردت چیه ؟؟؟؟؟ چی میخوای بالاممممممم ؟؟ ... همین کافی نیست که من دارم داغون میشمممممم ؟؟؟؟ ... مگه خواسته ات همین نبود ؟؟؟
اشک هایی که تا الان به زور تحملشون کرده بود روی صورتش رو خیس کردن و آروم از چونه اش پایین اومدن
_ چرا ؟ ... چرا میخوای عذابم بدیییی ؟؟؟ ... تو الان خوشحالی ؟؟ الان دیگه جونگ کوک نیست ، خوشحالی ؟؟؟؟ ... یا فقط دردت این بود که ما کنار هم نباشیممممم ؟ ...
روی زانو هاش فرود اومد و دستش رو روی صورتش گذاشت
_ اگه میخوای زخم زبون بزنی ... هق ... فقط از اینجا برو ... حالم به اندازه کافی بده ! ... هق ... تنهام بزار !!!
کامل روی زمین نشست و زانو هاش رو بغل کرد و سرش رو روی اون ها گذاشت و بلند بلند گریه کرد
حالا دیگه کسی توی خونه نبود ^به جز بالام^ تا آرومش کنه
جونگ کوکی هم وجود نداشت ...بالام با دیدن اون وضعیت تهیونگ ، با تعجب و پشیمونی بهش نگاه کرد
فکر نمیکرد انقدری تهیونگ شکسته و ناراحت باشه که اینطوری گریه کنه و تسلیم بشهحالا میفهمید که واقعا نامردی کرده بود
شاید فقط میخواست انتقام جدایی مادر و پدرش ^که فقط تقصیر پدر جونگ کوک بود^ از تهیونگ و جونگ کوک بگیره
اما حالا میفهمید وضعیت تهیونگ و جونگ کوک خیلی با وضعیتی پدر و مادر خودش داشتن فرق دارهمیدید که پدرش یه معتاد بود که دائم بیرون از خونه بود
و میفهمید مادرش هم علاقه ای نسبت بهش نشون نمیداد ، فقط دنبال خوشی بالام بودولی حالا تهیونگی رو میدید که از دوری و نبود جونگ کوک ، مثل ابر بهار اشک میریزه و تسلیم شده
YOU ARE READING
𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎
Randomخلاصه : '' جئون جونگ کوک '' و '' کیم تهیونگ '' دو پسر که بدون هیچ حسی به همدیگه ، مجبور به ازدواج قراردادی و خیلی کار های دیگه میشن ولی چی میشه اگه در پایان تمام سختی هاشون ، عشق بزرگی نسیبشون بشه ؟ و در آخر شاید اون ازدواج ، بهترین اجبار عمرشون رو...