𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 : Part 22

500 53 0
                                    

: میری یه کشور دیگه ! ... سیمکارتت رو عوض میکنی و تمام راه های ارتباطی رو از بین میبری !! ... دیگه نمیخوام به هیچ عنوان همدیگه رو ببینید !!! ...

°°°

۳ ماه بعد :

تهیونگ مثل همیشه ، بعد از گریه های متعدد و زیادش ، حالا بالاخره با چشم های پف کرده خوابیده بود

حدود ۳ ماه از رفتن جونگ کوک میگذشت و تهیونگ هر روز داغون تر از دیروز میشد

لاغر تر و شکننده تر شده و کافی بود تا کسی اسم جونگ کوک رو بیاره و اون وقت تهیونگ مینشست و مثل ابر بهار اشک میریخت

رفتن جونگ کوک براش مثل یه کابوس بود

فراموش نمیکرد لحظه ای رو که جونگ کوک با یه چمدون بزرگ از خونه بیرون رفت و حتی نگفت کجا میره !

نه پیام ، نه تماس ، نه نامه و نه هیچ چیزی که بتونه از حال جونگ کوک با خبر بشه و بفهمه که سالمه

توی هفته اول که توی خونه ی خودشون بود ، به قدری گریه میکرد که آخرش منجر به بیهوشی تهیونگ میشد

پس جه این تصمیم گرفت اون رو به خونه ی خودشون برگردونه تا پسرش کمتر با دیدن یادگاری های جونگ کوک درد بکشه

چند تا از لباس ها و عروسک جوجه ی تهیونگ هم به طور غیر معمولی ناپدید شده بودن و جه این اطمینان داشت که جونگ کوک اون ها رو برداشته

حالا هم تهیونگ بعد از یاد آوری تمام اتفاق هایی که با جونگ کوک ^حتی توی اون زمان کمی که باهم بودن^ ، به خاطر گریه های زیادش خسته شده بود و خوابیده بود

چند وقت پیش ، پدرش ، یعنی آقای کیم اعتراف کرد که تموم اون کار ها رو به خاطر تهدید های جئون انجام میداده و قصد آزار تهیونگ رو نداشته

تهیونگ هم هنوز اونقدری پدرش رو دوست داشت که بدونه قهر و بهونه گیری ببختش
البته بخشیش هم به خاطر این بود که با نبود جونگ کوک ، تمام احساسات و عواطفش رو از دست داده بود

جه این آروم در اتاق رو بست و از پله ها پایین اومد و پیش همسر و دخترش رفت

: خوابیده ؟؟

آقای کیم با کلافگی ^از وضعیت روحی تهیونگ^ پرسید و دست مینجی رو بیشتر فشورد

خانم کیم هم آشفته سری تکون داد

: آره ، خوابیده ... فکر کنم قراره سر درد شدیدی بگیره !

مینجی هم بی صدا و با بغض ، به مادر و پدرش نگاه میکرد و نگران وضعیت برادرش بود

°°°

توی خیابون تاریک قدم میزد تا به خونه برسه

هوا سرد بود اما ذره ای برای تن خسته و روح درد کشیده اش اهمیت نداشت

𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 Where stories live. Discover now