𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 : Part 2

1.4K 126 34
                                    

و تهیونگ قسم میخورد با شنیدن جمله بعدی لحظه ای گیج رفتن سرش رو احساس کرد ...

: و شما دو تا قراره ازدواج کنید !!!

تهیونگ چشماش رو محکم به هم فشار داد

_ آ ... آمم ... پد ...

اما آقای کیم حرفش رو قطع کرد

: این ازدواج نه سوریه و نه قراردادی ... ممکنه تا ابد با هم بمونید اما میتونید بعد از رو به راه شدن اوضاع شرکت طلاق بگیرید

+ ا ... اما آقای کیم ... من موافق نیستم ! ...

آقای جئون با لحن محکمی گفت

: این ازدواج سر میگیره و به هیچ وجه به هم نمیخوره !!! ... نهایتا تا وقتی صبر میکنیم که شما به هم نزدیک تر بشید !

_ پدر !! من دوست دختر دارم ... شما حتی اون رو دیدید !!!

آقای کیم نگاه سردی بهش انداخت و جواب داد

: بهتره بهش بگی که داری ازدواج میکنی ! ...

پایان فلش بک

°°°

تعیونگ به خودش اومد و متوجه شد همه منتظر جوابش هستن

حرف پدرش رو به یاد آورد

" : تو حق نداری جواب رد بدی ! ... "

همون طور که نگاه نامطمئنش رو به جونگ کوک دوخته بود ، چشماش رو بست و جواب داد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


همون طور که نگاه نامطمئنش رو به جونگ کوک دوخته بود ، چشماش رو بست و جواب داد

_ قبول میکنم ...

و این صدای تشویق مردم بود که نشون دهنده ی شادی اونها بود
اما هیچ‌ کدوم از حال درونی اون دو خبر نداشتن ...

: و هم اکنون ، من شما دو نفر رو همسر اعلام میکنم ... میتونید همسرتون‌ رو ببوسید ! ...

و با این حرف نفس تهیونگ توی سینه اش حبس شد
شاید جونگ کوک گی بود و بوسیدن پسرا رو امتحان کردم بود و شاید حتی با اونها خوابیده بود !!!

اما تهیونگ گی نبود و تا حالا به پسر رو بیشتر از دوست ندیده بود و الان ...

چشماش رو باز کرد و نگاه نگران و مضطرب جونگ کوک رو دید
چشماش رو به هم فشورد و سرش رو به سر جونگ کوک نزدیک کرد
و جونگ کوک هم بهش نزدیک شد و چشماش رو بست

و لب هاشون به هم متصل شد ! ...

تهیونگ احساس میکرد زمان دیر تر از هر وقت دیگه میگذره و ...
جونگ کوک داشت از اون بوسه لذت میبرد ...

آدمی نبود که زود با همه صمیمی بشه و گاهی با کسی وارد رابطه بشه اما الان ...

تهیونگ همسرش بود نه ؟؟؟

چند دقیقه بعد لب هاشون رو جدا کردن و سرشون رو پایین انداختن

°°°

مراسم تا ساعت ۱۱ شب ادامه داشت و بعد از اون آقای کیم از تهیونگ و جونگ کوک خواست تا به اتاق گریم برن و گفت باهاشون حرف داره !

و هر دوی اون ها میدونستن که این یه جور صحبت معمولی نیست ! ...

به طرف اتاق رفتن و بعد از در زدن وارد شدن

: خب ‌پسرا ... لطفا بشینید ...

بعد به صندلی ها اشاره کرد

جونگ کوک بزاقش رو قورت داد و دست تهیونگ رو که تا حالا توی دستش میفشرد ، ول کرد و به طرف صندلی رفت

تهیونگ هم دست کمی از جونگ‌ کوک نداشت ، دستاش از استرس میلرزید و نگاهش رو به پدرش دوخته بود
( احساس میکنم پدرش خیلی ترسناکه :/ 🤌😂💔 )

: خب ... تهیونگ ! جونگ کوک ! ... میخوام راجع به چیزی حرف بزنم که حتما باهاش آشنایی دارید ... رابطه ! ...

و این دفعه تهیونگ و جونگ کوک هر دو شکه شده ( خودشون ریختن پشماشون موند 🤌😐 )

: به عنوان یه زوج ، انتظار دارم مثل زوج‌ های عادی دیگه توی شب اول ازدواجتون رابطه برقرار کنید !!! ...

نگاه سردش رو به اون دو دوخت و ادامه داد

: و به هیچ وجه فکر گول زدن من به سرتون نزنه ... فردا دکتری رو میفرستم تا مطمئن بشم جئون تهیونگ باکره نیست !!!!!

کلمه جئون رو از قصد و محکم گفت تا به اون ها یاد آوری کنه حالا همسر همدیگه ان ... نه دوست ! ...

اما دل تهیونگ شکست ...
و حتی جونگ کوک این رو از قیافش فهمید ...

یعنی انقدر پیش پدرش بی ارزش بود که مهم نبود باکرگیش رو با کسی دوست نداره از دست بده ؟
مهم نبود اینکه شاید تهیونگ نمیخواد باتم باشه ؟
مهم نبود وقتی به معنای واقعی مردانگی پسرش رو زیر سوال میبرد ؟

این تقصیر تهیونگ نبود که خیلی ضریف و احساساتی بود ! ...

اما انگار از نظر پدرش اون فقط یه آدم ضعیف بود .

: و یه نکته ی دیگه ...

آقای کیم بدون اهمیت به حال تهیونگ ادامه داد

: به هیچ وجه ... تاکید میکنم ، به هیچ وجه ! ، شما نباید عاشق هم بشید ! ...

ولی این واقعا دیگه آخرش بود
اون کیم لعنتی هم انتظار داشت اون ها رابطه برقرا کنن و هم عاشق هم نشن ؟؟؟؟
این دیگه بی انصافی بود !

: اینکه به خاطر شراکت بهتون اجازه ی ازدواج دادم ... دلیل نمیشه با ازدواج پسرم با یه پسر موافق باشم !!!

و سد دفاعی اون دو کاملا نابود شد !
چیزی به غیر از توهین توی حرف های آقای کیم پیدا نبود 

: پس بهتره به حرفم توجه کنید و هیچ وقت عاشق هم نشید ... وگرنه هر چی دید ، از چشم خودتون دیدید ! ...



















خب اینم از این 🤌🥲💔

میدونم داستان داره بد پیش میره اما قول میدم در ادامه خوشتون بیاد !

و من الان حالم خوب نیست و نمیتونم بازم آپ کنم
شرمنده 😔💔

خب فعلا بای 👋🙂

لاو یو آلللللل 💜🥺

𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 Where stories live. Discover now