28

1.7K 131 4
                                    

7 ماهگی جونگکوک )

به سختی از پله ها آروم و دست به کمر پایین اومد ، امشب یه تولد خانوادگی برای پسر کوچولوش گرفته بودن پسر کوچولویی که خیلی مراعات باباش رو می کرد و کلی برای برادر کوچیکش ذوق داشت

ته سان: بابا

با لحن بچگونه و ذوق زده ای باباش رو صدا زد و با قدم های کوچیکش به سمتش رفت

جونگکوک با لبخند و چهره عرق کرده اش روی مبل راحتی نشست

ته سان به سمتش اومد و به آرومی دستش رو روی شکم تپل و کرد باباش گذاشت ، به زبون بچگونه خودش مشغول صحبت با جنین جونگکوک شد

ته: الهی من قربونشون برم

با ذوق گفت و ته سان رپ رو هوا قاپید ، ته سان جیغ هیجانی کشید و با دیدن پدرش خنده بلندی کرد

ته سان: دَ دَ ..... دَ دَ

با دست زدن های ذوق زده گفت و به سمت صورت تهیونگ رفت ، تازه بوسیدن رو یاد گرفته بود هر وقت یادش می اومد صورت تهیونگ یا جونگکوک رو می بوسید

البته این بین بیشتر شکم جونگکوک رو می بوسید تا خودش رو ، ته سان خودش رو به سمت پایین خم کرد تا تهیونگ زمین بزارتش

دست تهیونگ رو گرفت و به سمت جونگکوک کشوند و منتظر موند ، تهیونگ خنده بلندی کرد

ته: ای وروجک

تهیونگ بوسه آرومی روی لب های نرم همسرش گذاشت ، کی گفته بچه ها نباید بوسه والدین شون رو ببینن ؟
کی گفته بچه ها نباید محبت بین والدین شون رو ببینن ؟

ته سان دست تهیونگ رو گرفت و روی شکم جونگکوک گذاشت تا برادر کوچولوش رو نوازش کنه

تهیونگ شکم جونگکوک رو نوازش کرد و بوسه آرومی روی شکمش نشوند که ته سان خنده ذوق زده ای کرد

هوسوک: هوی این چندش بازیا دیگه بسه

ته: اوه یادم رفته بود هوسوک و یونگی هم اومدن

جونگکوک خنده ریزی کرد ، هوسوک به سمت ته سان پرواز کرد و محکم لپ تپلش رو بوسید

یونگی: سلام به همگی

کوک: سلام گربه خسته

یونگی خنده ای کرد و به سمت ته سان رفت ، لپش رو بوسید ته سان خنده ای براشون کرد و دوباره با شکم باباش مشغول شد

هوسوک: اون خیلی براش ذوق داره

کوک: خیلی ، نمی‌دونم چرا اما اصلا حسودی نمی کنه

هوسوک: ناراحتی ؟

هوسوک با خنده گفت

کوک: معلومه که نه از خدامه حسودی نکنه

MY EX HUSBAND [Vkook] Where stories live. Discover now