19

1.9K 137 6
                                    

تاریک بود .... دست و پاش بسته بود و احتمالا مچهاش کبود شده بود
حدس اینکه دزدیده شده بود کاره سختی نبود

فضایی که داخلش بود روی زُخم میداد و به علاوه صدای دریا هم نشون از این میداد که داخل بندر و بیرون از شهر هستن

در باز شد و وقتی نوری به داخل نتابید معلوم شد که شب شده ، لامپ های داخل انبار روشن شد و چندین مرد وارد انبار شدن

چشم هاش رو تنگ کرد و تا کمی به نور عادت کنه ، وقتی چشم هاش عادت کرد تونست کیم رزی و پسرش رو ببینه که با پوزخند بهش خیره بودن

رزی: نگاش کن عین یه خرگوش توی تله افتاده

کوک: لابد توهم شکار چی هستی ؟ هوم ؟

تمسخر گفت و خنده ای کرد ، دو نفر کنارش ایستادن و یکی از اون ها تو دهنی محکی توی دهن جونگکوک کوبید

جونگکوک خون داخل دهنش رو روی زمین تف کرد و لبخند دندون نمایی با دندون های خونیش به رزی و هیون زد

رزی: هرزه پر رو منو مسخره می کنی نشونت میدم

هیون: اوماااا خودت رو عصبی نکن پوستت خراب میشه

رزی: راست می گی عزیزم

رو به جونگکوکی با لبخند تمسخر آمیزی بهشون نگاه می کرد خواست چیزی بگه که جونگکوک پیش دستی کرد

کوک: چیه نکنه می خوای منو بکشی تا پسر جنده ات با تهیونگ ازدواج کنه هوووممم؟ اهههه خدای من تو خیلی خنگی پیرزن بیچاره

رزی: هه واقعا که بی پروایی

کوک: بیا عقلمون رو به کار بندازیم اما وایسا .... تو که عقل نداری چون اگر داشتی تو روز روشن همسر یه مافیای گنده رو نمی دزدیدی

رزی: خیلی دلم می خواد بدونم اون مافیا گنده وقتی فیلم به فاک رفتن همسرش رو می بینه چکار می کنه

و قهقهه زننده ای با صدای جیغ و نازکش سر داد

ته: قطعا تو و پسرت رو سلاخی می کنم

با صدای بم تهیونگ مو به تنه همه سیخ شد ، تهیونگ نگاهش رو به دهن خونی همسرش داد

بی توجه به همه به سمتش رفت ، کسی جرات نداشت جلوش رو بگیره

با دستش سعی کرد کمی زخمش رو تمیز کنه اما وقتی چهره جونگکوک از درد توی هم رفت

چشم هاش ناگهان از رنگ نگرانی به رنگ خشم در اومد
کسی حق نداشت بره درد همسرش بشه

دست و پای جونگکوک رو باز کرد و جسم بی جون شده اش رو بغل کرد ، به سمت سئوجون رفت و جسم همسرش رو به بغلش داد

ته: ببرش خونه

سئوجون: بله ارباب

سئوجون رفت و موندن تهیونگ و رزی و هیون و افراد تهیونگ

MY EX HUSBAND [Vkook] Where stories live. Discover now