16

2.1K 156 5
                                    

ته سان خواب رو روی مبل سه نفره گذاشت و پتوی نازکش رو روش کشید ، بوسه آرومی روی لپ پسرش گذاشت و پیش هوسوک برگشت و روی مبل دو نفره  نشست

کوک: خب بگو

هوسوک: چیو ؟

جونگکوک یه دونه زد تو سرش که هوسوک خنده آرومی کرد و صاف نشست ، نگاهی به دور و ور انداخت و با ندیدن کسی چهره جدی به خودش گرفت

هوسوک: اینایی که فهمیدم از یه آجوما توی عمارت یونگی شنیدم ، انگار اون دایه یونگی بوده و از بچگی تا الانشون حضور داشته

کوک: هوسوک جون به لبم کردی بگو دیگهههه

هوسوک: ببینم تویه احمق هیچ وقت فکر نکردی عموت که مخالف ازدواج تو و تهیونگ بود چطور یهو راحت راضی شد ؟

کوک: نه حالا بنال ببینم

هوسوک: کیم هیوک رو یادته ؟

کوک: همون که چندین تا کارخونه داشتن

هوسوک: و هچنین جزو ملاکین بزرگ کره بودن

کوک: خب الان چه ربطی داره هوسوک ؟

هوسوک: واضحه که کله اون ثروت رو از راه خلاف به دست آوردن

کوک: خب

هوسوک: خب اینکه تهیونگ و هیوک همزمان تورو از عموت که بعد از پدرت و مادرت سر پرست بودن خواستگاری می کنن

کوک: وات ده فاک مِن ؟

هوسوک: بله .... داشتم می گفتم وقتی این دوتا با هم تورو خواستگاری می کنن بین باند تهیونگ و هیوک اختلاف میوفته

کوک: نکنه بعدش هم این دوتا یه جنگ تن به تن راه میندازن و برنده جنگ تهیونگ میشه

هوسوک: آ باریکلا

جونگکوک کوسن سورمه ای مبل رو برداشت و به جون هوسوک افتاد ، چند ضربه محکم توی سر و شکم هوسوک کوبوند

هوسوک: چته وحشییییی ..... بیا خوبی کنننن

جونگکوک کوسن رو توی بغل خودش گذاشت

کوک: آخه احمق مگه زمانه چوسانه که دوتا جنگجو برای شاهزاده خانم با هم تن به تن بجنگن بعد هر کی برد شاهزاده خانم ماله اون ؟ خودت یه لحظه فکر کن ببین با عقل جور در میاد اصلا

هوسوک: من نمی دونم اون آجوما این طوری به من گفت بعدشم گفت وقتی تو رفتی تهیونگ بدتر از قبل شده که خودت هم شاهدش بودی

کوک: هوسوککککک

با لحن زاری نالید و سرش رو توی کوسن کوبید ، الکی ادای گریه کردن در آرود

هوسوک: اینا رو گفتم که بدونی تهیونگ عمرا شغلی رو که باهاش تو رو بدست آورده ول کنه

کوک: قطعا اون آجوما دیوونه بود

MY EX HUSBAND [Vkook] Where stories live. Discover now