3

2K 212 0
                                    

( سه ماه بعد )

همون طور که شکم بر آمده اش رو نوازش می کرد به سمت گل های توی مغازه اش رفت ، داشت گل ها رو مرتب می کرد که زنگوله مغازه با باز شدن درش به صدا در اومد

نگاهش رو به در داد تا ببینه مشتریش کیه .... با دیدن اجومای مهربونیی که درست رو به روی مغازه اش شیرینی فروشی داشت رو به رو شد

کوک: اوه اجوما خوش اومدین بفرمایید بشینید

& نه عزیزم مشتری دارم فقط اومدم شیرینی های فندقی رو بهت بدم و برم

کوک: آجوما نیازی نبود همین الان بیارینشون

& نوچ بچه تو واجب تره پسرم

اون اجومای مهربونه هر روز همین ساعت براش کلوچه فندقی می آورد و بعد از اینکه قربون صدقه بچه ای می رفت از مغازه خارج میشد

& خب حالت خوبه ؟ ویار نداری ؟ بچه اذیتت نمی کنه پسرم ؟

کوک: ممنونم آجوما همه چی خوبه ... ویار خاصی هم ندارم و بچه هم گاهی اوقات لگد میزنه وگرنه اذیتی نداره

با لبخند جواب آجوما رو داد و در عوض کلوچه ها یه دسته گله لاله به پیرزن داد

& اوه ممنون عزیز دلم .... بازم دارم بهت می گم جونگکوک وقتی زایمان کردی میام تا مراقبت باشم

کوک: آجوما خیلی ممنونم .... امیدوارم بتونم جبران کنم

& نیازی به جبران نیست تو فقط این کوچولو رو سالم به دنیا بیار

و بعد از نوازش کردن شکم جونگکوک گونه اش رو بوسید و از مغازه بیرون رفت

روی صندلی پشت دخل نشست اما هنوز کامل تکیه نداده بود که این دفعه آقای هوانگ داخل اومد

از سره جاش با لبخند بلند شد و منتظر موند تا اون اجوشی مهربون هم بیاد داخل و ازش احوال پرسی کنه

هوانگ: بابا کوچولوی ما چطوره هووممم؟

کوک: خوبم اجوشی خوش اومدین

هوانگ: اوه نه نه بلند نشو بشین

کوک: ببخشید

با خجالت روی صندلی نشست ، هوانگ جلوتر اومد
هوانگ درست کنار شیرنی فروشی آجوما یه میوه فروشی داشت

هوانگ: شنیدم دیروز اومده بودی هلو بخری .... دیروز هلو هامون خوب نبود اما امروز اون درشتا و شیرین هاش رو برات سوا کردم پسرم

کوک: اون خیلی ممنون اجوشی بزارید الان پولش رو میارم براتون

هوانگ: نه نه پول نمی خواد یعنی نمیشه منم مثل اون آجوما برات مجانی میوه بیارم ؟ نمی خواد پولش رو حساب کنی

کوک: اما آخه اینا ....

هوانگ: اما اگر نداره اینم یه هدیه کوچولو از طرف من به کوچولوت ..... مراقب کوچولوت باش خدانگهدار

MY EX HUSBAND [Vkook] Where stories live. Discover now