27

1.7K 139 6
                                    

طولی نکشید که تهیونگ به راحتی یونگی رو از بازداشت در آورد و با شهادت هوسوک و جونگکوک یونگی از جرم تبرعه شد

توی راه هیچ کدومشون حرفی نزدن ، هوسوک و یونگی عقب نشسته بودن و هوسوک بغل یونگی بود

تهیونگ رانندگی می کرد و ته سان آروم و بی سر و صدا بغل جونگکوک نشسته بود و هر از گاهی صدای آرومی از خودش در می آورد

و اما جونگکوک

جونگکوک به شدت هوس بستنی کرده بود اما صداش در نمی اومد چون جو ، جو خوبی نبود

( یک ساعت بعد )

بعد از رسوندن یونگی و هوسوک حالا وارد سالن عمارت شده بودن ، جونگکوک پالتوش رو آویزون کرد و به سمت آشپز خونه رفت

در فریزر رو باز کرد و بستنی موزی و شکلاتی رو بیرون آورد ، دوتا ظرف روی اوپن گذاشت و شروع به بستنی ریختن برای خودش و تهیونگ کرد

ته: هوس کردی ؟

کوک: خیلی

ته: توی دوران بارداری ته سان ..... چیزی بود که هوس کردی و ..... نتونستی تهیه کنی ؟

کوک: نه نبود چون چیز زیاد خاصی هوس نمی کردم

در راه اینکه داشت میرفت بستنی رو بزاره سره جاش بوسه ای روی لبای تهیونگ گذاشت که اعتراض ته سان بالا رفت

جیغی از روی حرص کشید که باعث خنده پدراش شد ، بستنی رو سره جاش گذاشت و روی صندلی رو به روی تهیونگ نشست

ته: بهش بستنی بدم ؟

کوک: اوهوم فقط کم کم

ته سان رو روی میز گذاشت و هم خودش می خورد هم به ته سان بستنی میداد و ته سان ذوق زده از طعم جدیدی که می چشه دست و پا تکون میداد

ته: برای دستت دو ماهه دیگه باید بریم ؟

کوک: آره ، وای باورم نمیشه قراره درش بیارم

ته: خیلی اذیتت می کنه

کوک: خیلی می خاره

تهیونگ خنده ای کرد و بلند شد تا ظرف های خالی شده بستنی رو بشوره

( دو ماه بعد )

وارد اتاق شد و بعد از گفتن خسته نباشید به مسئول اتاق روی صندلی نشست

دستش رو روی تخت گذاشت ، مسئول اتاق با وسایل مخصوصش به سمتش اومد و آروم و با حوصله شروع به باز کردن گچ آبی دوره دستش کرد

( گچ های فانتزی هم سبک ترن و هم آبی ان )

بعد از باز شدن دستش نفس راحتی کشید اما با انزجار به دست پوست پوست شده اش نگاه کرد

باید خیلی به دستش می رسید تا از اون وضع در بیاید ، مسئولی که اونجا بود ایندفعه با قیچی و پنس به سمتش اومد و دوباره با حوصله و به آرومی بخیه های جونگکوک رو کشید

MY EX HUSBAND [Vkook] Where stories live. Discover now