قلچماق های ریزی در دم خلاص شدن و این رزی و هیون بودن که مثل بیپ می لرزیدن
تهیونگ صندلی کوچیک گوشه سالن رو اورد و روی زمین گذاشت و روش نشست
به افرادش نگاه کرد ، نگاهش تا مغز استخوان آدم نفوذ می کرد
ته: یه میوه پوست کنده با فاحشه به فاک رفته میخوام ....تمیز و خوب
❌❌❌❌ هشدددداااااارررررررررررر
هیون گریون و لرزون رو وسط انبار بستم ، رزی رو هم جلوی پسرش لخت کردن و روی زمین انداختنش
بالاتنه هیون رو لخت کردن
رزی: ترو خداااا با پسرم کار نداشته باااششش التماس می کنم تهیوووونگگگ
تهیونگ کر شده بود و مشتاق به سلاخی شدن اون دو نگاه می کرد
دهن ، پوسی و سوراخ باسن رزی توسط دیک های بادیگاردها پر شد
هیون: ممممااااادددددررررر
با تیغ داغی به سمت هیون رفتن ، روی پوستش آب ریختن و بعد از اون با تیغ داغ به جون پوستش افتادن
پوست خیسش و تیغ داغ باعث می شد پوستش بسوزه و کنده بشه ، دونفر مشغول به این کار بودن
رزی از در پوسی و سوراخ باسنش و از اون طرف از دیدن وضعیت پسرش اشک می ریخت
داد های هیون به وضوح وسایل انباری رو می لرزوند و این کمی تهیونگ رو آروم می کرد
کسی حق نداشت نازک تر از گل به همسرش بگه ، کسی حق نداشت حتی روش خراش بندازه چه برسه به اینکه روش دست بلند کنه
با لذت و چشمای تاریکش به زجر کشیدن اون دو نگاه می کرد
باشد که عبرتی برای دیگران باشند ......
دهنش رو شسته بود و هوسوک روی زخم لبش پماد زده بود ، ته سان عین آدامس بهش چسبیده بود
هیچ کار نمی کرد و فقط هر از گاهی دست و پاش رو تکون میداد ، یونگی ساکن روی مبل یک نفره نشسته بود
عجیب نیاز به سیگار داشت ولی بهخاطر ته سان نمی تونست سیگار بکشه
کوک: یعنی چکارشون می کنه؟
یونگی: همونی که گفته ، سلاخی
جونگکوک هوفی کشید و به ته سان نگاه کرد
کوک: هوسوک بلند شو بریم بالا باید حواس ته سان رو پرت کنیم
هوسوک: من می برمش تو استراحت کن
کوک: اما من خوبم
هوسوک: از دهن پر خونت و چونه کبودت معلومه
ته سان رو به آرومی از جونگکوک گرفت و به سمت بالا رفت ، جونگکوک بلند شد و توی آینه خودش رو دید
چونه اش خیلی کمرنگ کبود شده بود ، تهیونگ نباید این رو میدید کرمی برداشت و سعی کرد کبودی کمرنگ رو بپوشونه
با موفقیت کبودی رو پوشوند و همین لبخندی روی لب آورد هر چند کمرنگ
فکش کمی درد می کرد اما اهمیتی نداد ، روی مبل نشست و دستش رو زیر سرش زد
منتظر موندن ، همشون منتظر بودن ......
نزدیکای صبح بود ، رزی و هیون طاقت نیاورده بودن و الان دوتا جنازه روی زمین بود
یکی معده و پوسی و سوراخ باسنش پر از کام بود و یکی پوست کمرش کاملا کنده شده بود
پوزخندی ..... براشون کم بود خیلی کم بود
ته: حیف که دوم نیاوردین
به ساعتش نگاه کرد که شیش صبح رو نشون میداد
ته: دبه های اسید رو بیارین
افرادش لباس مخصوص پوشیدن و دبه های اسید رو آرودن
دبه ها رو تا وقتی که جسد تا کاملا از بین برن روی جسد ها بالا و پایین کردن
جای جسد های آب شده رو با اب و مایع تمیز کردن
وقتی خوب اسارشون رو تمیز کردن از اونجا رفتن ......وارد سالن خونه شد ، جونگکوک روی مبل سه نفره خوابش برده بود و یونگی نشسته روی مبل یک نفره
لبخندی زد ، از پله ها آروم بالا رفت و موسوم و ته سانی رو دید که روی زمین خوابیدن و هوسوک زیر سر خودش یه کوسن گذاشت و ته سان بغلش خوابیده
داخل اتاق مهمان رفت و پتو های نازک رو از کمد در اورد ، روی همه پتو انداخت و خودش هم روی مبل دو نفره پتو کشید و خوابید .....
خب خب سیلام خوشگلای من 😊
خوبین خوشین سلامتین ♥️
چه خبرا ؟
خب سخنی نیست ووت و کامنت و معرفی به دیگران یادتون نره ♥️
فعلا بای لاولیا 😘♥️👋
STAI LEGGENDO
MY EX HUSBAND [Vkook]
Storie breviنام: همسر سابق من 💫 کیم تهیونگ ، مافیای بد نام کره و آسیا و یه عاشق مهربون برای همسرش جئون جونگکوک یه دانشجو که در اواسط داشجوییش با کیم تهیونگ قراره میزاره و بعد ها باهاش ازدواج می کنه اما ؟!؟!..... کیم تهیونگ همه چیزی رو درباره خودش به همسرش نگف...