always be with you

Start from the beginning
                                    

+هون.. اینجام جاییه که واسه خواب انتخاب کردی؟ پاشو کمرت درد میگیره

پلکهای سهون بعد از چند ثانیه از هم فاصله گرفتن و بدون برداشتن سرش از روی دستهاش با دیدن بکهیون لبخندی روی لبهاش نشست و بهش خیره شد. بکهیون هم در جواب لبخندی که به لب سهون اومده بود لبخندی زد و گونه نرمش رو بوسید

+نمیخوای بلند شی هونای من؟

سهون بدنش رو از صندلی فاصله داد و بدون حرکت اضافه ای اون رو با احتیاط روی بکهیون انداخت. بکهیون با چشمهایی گرد شده از تعجب دو طرف پهلوهای سهون رو برای نیوفتادنش گرفت و به آرومی با فشاری که به بدنش میاورد اون رو سمت تخت هدایت کرد. دوبار در روز سهون رو کیوت و دوست داشتنی دیده بود و از اینکه کسی جز خودش این ساید سهون رو نمیبینه خوشحال بود.. بعد از دراز کشیدن سهون میخواست برای عوض کردن تن پوشش سمت کمد بره که دست سهون دور مچش مانع از اینکار شد و کنار سهون روی تخت افتاد.. هنوز موقعیتش رو درک نکرده بود که دستهای سهون به محکم ترین شکل ممکن دورش حلقه شد و نگاهش رو به چشمهای بستش داد. بیصدا خندید و بدنش رو به سمت سهون کشید تا کامل توی بغلش جا بشه. سرش رو کمی بالا آورد و با دقت مشغول مرتب کردن موهای مشکی سهون شد

-حالت خوبه الهه من؟

با شنیدن زمزمه سهون نگاهش رو از حرکت دستش روی موهاش به چشمهای بستش داد و لبخند کمرنگی روی لبهاش شکل گرفت

+تا حالا به این اندازه خوب نبودم.. بعد اینکه رفتم نخوابیدی مگه نه؟

سهون سرش رو تکون داد و بعد از مکثی چشمهاش رو باز کرد

-چی باعث شده همچین فکری کنی؟

+تختی که بعد اومدنم بهم ریخته بود

چند بار به آرومی پلک زد و با یادآوری مکالمه کوتاهی که با تخت داشت به لبش زبون زد

-خب.. با خودم فکر کردم چرا باید تختی که دوباره قراره بهمش بریزمو مرتب کنم..

بکهیون خندید و بعد از بوسه ای که روی خط فک سهون کاشت سرش رو روی بالشت برگردوند و بهش خیره شد

+حرفت منطقیه، ولی اگه در اون بین کسی میومد خونه و اون وضعو میدید فکر میکرد همیشه همینطوریم

-کی به همچین چیزایی اهمیت میده؟ من که نمیذارم بیان تو اتاقمون به هرحال. هرچند که کسی جز چانیول به اینجا سر نمیزنه پس جای نگرانی نیست. کنفرانس مطبوعاتیت کی برگزار میشه؟

مشخصا درحال عوض کردن بحث بود و این موضوع از چشم بکهیون دور نموند، خنده کوتاهش رو خورد و درحالی که دستش رو زیر سرش میبرد لب زد

+با اصرار کمپانی قراره فردا بعدازظهر توش حاضر بشم.. اما واقعا نمیتونم پیش بینی کنم قراره چی بشنوم و چی جواب بدم

MirageWhere stories live. Discover now