The first person to hear his truth

Start from the beginning
                                    

=دوست پسر اون کوچولوی کردنی تویی؟ مطمئن باش اگه دوباره بببینمت بدترین از اینکاری که باهام کردی رو باهات میکنم!

سهون نیم نگاهی به لوکاسی که روی زمین شکمش رو از درد گرفته بود انداخت و تکخندی زد

-چجوری خودتو تحمل میکنی؟

دوباره تکخنده‌ صداداری تحویل پسر روی زمین داد و با قدمهای بلندش، سمت در خروجی خونه قدم برداشت.
بعد خارج شدن از ساختمون وارد ماشینش شد، استارت زد و سمت بیمارستان حرکت کرد...

~~

هوای بیمارستان سرد بود و همه جاش سفید، طوری که باید برای چند لحظه چشماشو کمی ریز میکرد تا جلوش واضح معلوم بشه.
سمت اتاق تهیونگ قدم برداشت و جلوی دیوار شیشه ای ایستاد
تهیونگی که روی تخت دراز کشیده بود و ماسک اکسیژن روی صورتش بود، منظم نفس میکشید و پلکهاش چشمهای بادومیشو پوشونده بودن.. و بکهیونی که سرش کنار دست تهیونگ قرار داشت و درحالی که دستش روی دست دوستش بود خوابش برده بود. دست دیگش زیر سرش بود و گاهی توی خوابش اخم میکرد. مشخص بود که داره خواب میبینه، سهون با دیدن چهره بکهیون آروم خندید و به اون پسر خیره شد
کوتاه به لبش زبون زد و زمزمه کرد

-محافظت ازت حس خوبی بهم میده.. هرچی باشه ماله کسی جز من نیستی بهترین دوست من

دیروز توی شرکت کار مهمی داشت.. از ایتالیا جنسهای مهمی براش آورده بودن و اون درحال مذاکره با نماینده اون جنسها بود که بکهیون زنگ زد و تا همون موقع که توی بیمارستان بود نتونسته بود از شرکت خبری بگیره.. فقط گهگاهی اخبار مهم توسط چانیول براش پیامک میشد و خیال سهون رو از اینکه همه چی رو به راهه راحت میکرد
خیلی خسته شده بود و نیاز به استراحت داشت.. پس بیخیال برگشت به شرکت شد و بعد خروج از بیمارستان سوار ماشینش شد و سمت خونه خودش حرکت کرد..

~~

با برخورد نور به چشمهاش، پلکهاشو از هم فاصله داد و آروم سرش رو از تخت جدا کرد. با دیدن چشمهای نیمه باز تهیونگ، خواب کامل از سرش پرید و خنده بلندی سر داد که باعث خنده تهیونگ هم شد

+تهیونگاااا.. پسر چرا انقدر دیر بیدار شدی؟؟

تهیونگ برای بار دوم خندید و دست بکهیون رو آروم فشار داد، آروم نفس میکشید و باعث میشد بازدمهاش، بخارهایی روی شیشه ماسک اکسیژن نمایان کنن و زود محو شن. بکهیون سمت در خروجی بدو کرد و بعد طی کردن راهروی بیمارستان همون دکتری که دیشب وضع تهیونگ رو اطلاع داده بود رو صدا کرد و به اتاق تهیونگ کشوند. دکتر با دقت پسر روی تخت رو معاینه کرد و با لبخند، به بکهیون نگاه کرد

بنظر نمیاد مشکلی داشته باشه.. کوفتگی های پاهاش درحال خوب شدنه و مشکلی نداره.. شما بیاید به پذیرش تا من داروهایی که بهش نیاز داره تا بدنش به حالت طبیعی برگرده براش تجویز کنم

MirageWhere stories live. Discover now