[ ممکن نیست بتونم هرچیزی رو در قالب کلمات بیان کنم.
زبون انسان زیادی ناقصه! کلمات هم همینطور، هرچقدر که بخوای عمیق تر ازشون استفاده کنی پوچ تر میشن.
من نمیتونم حرف بزنم و کلمات خیلی وقته که کارایی خودشون رو برام از دست دادن.
پس در عوض با نوشتههام روی کاغذ خونریزی میکنم، با موسیقی اشکهام رو میخونم، ضربان قلبم و لرزش بدنم، تمامشون چیزی فراتر از کلماتن.
نوعی رمزگذاری، برای احساساتی که اسم ندارن. ]
_پارکجیمین..
./ یک سال بعد؛
هوسوک بدنش را از خستگی کشید و بعد از چند لحظه بستن چشمانش برای استراحت دادن به آنها، دوباره به لپتاپ نزدیک شد تا ادامهی کارش را انجام دهد.
یونگی با دیدن شمارهی منشی، تلفن را برداشت
-" برای امروز یک تایم مشاوره دارم..... لطفا بگید وقتم پره...... باشه ممنونم. "با قطع کردن تلفن هوسوک به حرف آمد
-" مطمئنی زمانت پره؟ قبلا بیمارای بیشتری ویزیت میکردی. "لوسی سرش را بلند کرد و نگاهش بین دو مرد تقسیم شد.
یونگی عینکش را درآورد
-" تایم کاریم رو کم کردم. فقط کسایی که مشکلات خانوادگی دارن و تینیجهارو قبول میکنم.
به هیچوجه افراد با بیماری های روحی حاد رو ویزیت نمیکنم، لااقل دیگه نه. "-" خسته شدی از سرو کله زدن باهاشون؟ "
لوسی پرسید و یونگی کمی فکر کرد-" بیشتر از خستگی، ترجیح میدم بیشتر زمانم رو به جیمین اختصاص بدم. "
هوسوک لبخند محوی از حرف همکار به نظر عاشقپیشهاش زد و لوسی با لحن آرامی سوال دومش را پرسید
-" حالش خوبه؟ جیمین رو میگم. "چشمهای خستهی یونگی برق زدند
-" خیلی بهتر شده. "-" هنوز تغییر شخصیت داره؟ "
-" توی پنج ماه اخیر، نه نداشته.
هیپنوتیزم و رواندرمانی تا حد قابل قبولی جواب داده. "-" این فقط هیپنوتیزم نبود مستر کَت! "
لوسی گفت و لبهای صورتی رنگش بالا رفتند.یونگی پرسشگر نگاه کرد و لوسی جواب داد
-" تو تمام مدت کنارش بودی و دوستش داشتی حتی زمانی که خودش هم خودش رو دوست نداشت.
ازش مواظبت کردی، بیشتر از حدی که از خودت مواظبت میکنی.
دنیا به آدمای شریفی شبیه تو نیاز داره.
راستش رو بخوای دوست دارم یک بارم که شده جیمین رو ببینم، به نظر میاد اون چیز خیلی خاصی داره که برای تو انقدر اولویته. "یونگی برای چند لحظه در فکر فرو رفت.
خاص؟ جیمین خاص بود؟
این سوالی بود که از خودش پرسید، سرش را بلند کرد و به لوسی نگاه کرد.
به چهرهٔ کنجکاوِ زن لبخند زد
- «حرفهاتون باعث میشن احساس غرور کنم، از اعماق قلبم ممنونم خانم برونو.»
YOU ARE READING
god's favorite.
Fanfictioncompleted. - من از خودم رنج میبردم و خودم از من. پارکجیمین. - ژانر: روانشناسی، رمنس، درام. - کاپل: یونمین. کپی از مطالب فیکشن ممنوع هست. Start: 2022, october 19. End: 2024, march 29. 🎖1 #fantastic 🎖1 #weird 🎖3 #devil 🎖1 #god