19. [خشمگین باش]

57 16 28
                                    

صحنه‌های مقابل چشمش ناواضح و گنگ مدام درحال تغییر بودند اما اصوات را واضح می‌شنید.

چند لحظه بعد چشمانش باز شدند و خود را روی تخت پیدا کرد.

مثل اغلب شب‌ها، امشب هم کابوس دیده بود.

نفس های عمیق و تندی کشید و سعی کرد واکنش بیشتری از خودش نشان ندهد.

یونگی که در قسمت پذیرایی خانه درحال مطالعه بود، با شنیدن صدای برخورد چیزی به تخت اتاقی که جیمین در آن بود، به آرامی از جایش بلند شد و به سمت اتاق حرکت کرد.

تقه‌ای به در زد و وارد شد.
پسر کوچکتر روی تخت نشسته بود و به نظر می‌آمد دنبال چیزی می‌گردد.

-" جیمینا، خوبی؟ "
یونگی با شک پرسید و نزدیک تر رفت.

پسر درحالی که هنوز کامل هشیار نشده بود، به گشتن دور و برش ادامه داد.

-" چیزی شده؟ "
مرد پرسید و کنار تختش نشست، وقتی متوجه قصد جیمین نشد سوالش را تغییر داد.
-" دنبال چی می‌گردی؟ "

جیمین با لرز جواب داد
-" یه چیزی.. یه چیزی که تیز باشه. "
مکثی کرد
-" پیداش.. نمی‌کنم، الان نیازش دارم. "

یونگی به حالات گیج پسر رو به رویش نگاه کرد و وقتی فهمید به چه دلیل همچین چیزی را می‌خواهد در جواب گفت
-" تو بهش نیازی نداری. "

-" باید پیداش کنم. "

یونگی حرفش را تکرار کرد
-" تو بهش نیازی نداری. "

-" دارم!
نمی‌بینی؟ اگه بهش احتیاج نداشتم الان توی همچین وضعی نبودم. "

-" ششش... "
یونگی مچ هردو دست او را به آرامی گرفت.
-" تو برای آروم شدن نیازی به آسیب رسوندن به خودت نداری. "

پسر را به پشتی تخت تکیه داد و دستانش را رها نکرد
-" ذهنت داره گولت می‌زنه.
بهت می‌گه اگه بدنت درد بکشه حالت بهتر می‌شه چون افکارت محو می‌شن، اما این راه حلی نیست که من و تو دنبالشیم.
ما یه راه حل دائمی می‌خوایم، می‌خوایم تو کمتر آسیب ببینی و بهتر بشی، چون اونقدری ارزشمند هستی که دوست نداشته باشیم آسیب دیدنت رو ببینیم. "

پسر کوچکتر که به وضوح پایین آمدن ضربان قلبش را احساس می‌کرد، سر تکان داد.
مردد به حرف آمد.
-" معذرت می‌خوام.. بازم فکر کردم توی اون خونه‌ی قدیمی‌ام، مثل وقتی که بچه بودم. "

یونگی یکی از دستانش را بالا آورد و موهای نم‌دار از عرق پسر را به عقب هدایت کرد
-" عذرخواهی نکن بابت این‌جور مسائل.
چیزی شده بود که همچین فکری کردی؟ "

-" چیزی نبود. "

-" پس برای چی بیدار شدی شاپرک؟ "
یونگی با لحن ملایمی گفت و منتظر جواب ماند.

god's favorite.Where stories live. Discover now