از اتاق که اومد بیرون خودش به اتاقش رسوند
با پیدا کردن مورفین از عسلی کنار تختش کمی ازش خورد تا اروم بشه
لباسش داد تا به زخمش نگاهی بندازه
یکم پانسمانش خونی شده بود
با به صدا درومدن گوشیش به صفحه نگاه کرد و دید پیام از طرف هوسوک
از جاش بلند شد که بره پیش برادرش
کنارش رو مبل نشست : چیشده هوسوک
هوسوک: میشه ادامه فیلم باهم ببینیممممم. یونی قول داد زود بیاد باهم فیلم ببینیم نیومده
ریحانا : چشم داداشی باهات ادامش میبینم....چیزی نمیخوای برات بیارم بخوری؟
هوسوک سرش به نشونه منفی تکون داد و سرش گذاشت رو شونه خواهرش و دستش دور بازوش حلقه کرد و یهو از جا پرید
ریحانا با تعجب نگاهش کرد نکنه فهمیده باشه دستش رو روی جای زخم گذاشت دید سالمه نفس راحت کشید : چی شده یهو عین جن پریدی
هوسوک : تو....چ....چطوری بازوت یهو انقدر سفت شد من خبر ندارم؟
ریحانا خندش گرفت : وای هوسوکی ترسوندیم بخدا....یه بازوعه دیگه تازه سیکس پک هم دارم
هوسوک چشماش درشت تر شد ( پشماش ریخت): یا خدا ببینمممممم....اصا مگه باشگاه میرییییی؟ کجاست اون خواهر نحیف و ظریف منننننن
ریحانا بیشتر خندش گرفت : یااااااا اروم باش....حالا فعلا نمیشه چند روز دیگه کامل رو نمایی میکنم ازش
...من کی نحیف بودم این دومین بارم باشه اخه برادر من...چند وقتی میشه با جئون تمرین بدنسازی میکنم
فشرده
هوسوک یدونه محکم زد تو بازوش : شات آپپپپپپ . بذار این بچه بدنیا بیاد من تو رو پاره میکنم جانگ ریحانا
و با صدایی که از پشت اومد هوسوک لازم عین برق گرفته ها تو جاش پرید و ریحانا سرش برگردوند ببینه کیه
ریحانا با اخم غلیظی به یونگی نگاه کرد : ودف مین فاکینگ یونگی بهت یاد ندادن عین ادم فاکی بیای خونت و همسر حساس حاملت رو نترسونی .... فاک یو
یونگی اومد کنار همسرش و بوسه ای به لباش زد :ببخشید لاو نمیخواستم برسونمت....ازین خوش امد گوییت واقعا لذت بردم جانگ فاکینگ ریحانا جدیدا با ادب شدی
ریحانا : اوق ازین چیز بازیا جلو من انجام ندینننننن وباید بگم که من همینجوری بودم اصا همینی که هست مشکلی داری ؟
هوسوک : ولی قبل اینکه اینو بگی لبخند زدی
یونگی یبار دیگه هم اینکار انجام داد و باعث خنده همسر زیباش شد و با خنده اون لبخندی به لبش نشست
ریحانا : هیییی درسته من ادبیاتم خاصه، تخسم، دست به زن دارم، ادم میکشم، بی رحمم، مو....
یونگی : خب خلاصش کن دختره تخس
ریحانا : فاک یوووو داشتم از ویژگی هام میگفتم ولی خب باشه....یکم احساس که دارم و باتوجه به اون همه اتفاقایی که تو گذشته افتاد خب وقتی بهم رسیدین خیلی خوشحالم واقعا میگم و خوشبحال مینسوک و مینهو که شاهد عشقتون هستن و اون کوچولوی تو راهی *اومد نزدیکشون و گونه هوسوک بوسید و شونه یونگی گاز گرفت * همیشه همینقدر خوب بمونین
یکم بغض داشت ولی مدام سرکوبش کرد
یونگی همینطور که شونش از درد فشار میداد رو بهش گفت : با اینکه وحشی هستی ، امیدوارم توهم به همچین حسی برسی و تجربش کنی 
ریحانا یه لبخند ملیح زد : ممنون ولی نیازی بهش ندارم
با حس خیسی که تو ناحیه زخمش کرد یکم استرس گرفت و با گفتن اینکه میره بخوابه جمعش کرد
البته که اینطور نبود
چون یونگی فهمید پس هوسوک راهی اتاق خوابشون کرد و اون رو کشوند تو اتاق کارش
یونگی : رنگت بیشتر از قبل پریده، عرق میکنی، لباتم خشکه و مدام دستت رو شکم و پهلوته و میپوشونیش.....بگو چی شده زود باش جانگ ریحانا
ریحانا: دکتری چیزی هستی؟ it's not of your business.....بهتره جدایی از اینکارا حواسمون به هوسوک بدیم الانم میخوام برم جایی کار دارم
یونگی دستش کشید تا برگرده سمتش و کمی از بلیزش بالا زد : کار کیه؟
ریحانا چشماشو چرخوند و نفسش با حرص بیرون داد: بعد اینکه از خونه هاسکی خواستم بیام عمارت شیش نفر اومدن برای بازی خب یکم اوف شدم چیزی نیست که ازینا زیاد دارم البته یادداوری میکنم که بیشتر زخمام برای زمانیه که اه دارم حرف زیاد میزنم شب بخیر دکی جون
یونگی خواست چیزی بگه که با بسته شدن در چیزی نتونست بگه
ولی با شنیدن صدای باز شدنش سرش اورد بالا : اه تو مگه نرفتی بخوابی؟
هوسوک اومد جلو یونگی نشوند رو مبل چرمی مشکی و خودش رو پاش نشست و صورتش بوسه زد : زیاد نفهمیدم چی گفتین ولی اون سنش کمه و خیلی چیزایی که نباید رو تجربه کرده پس اگه رفتارش عجیبه درکش کن
یونگی گونش میبوسه : من نگرانشم
هوسوک : منم نگرانشم ولی واقعا نمیدونم چطوری از پسش بر بیام نمیتونم عین یه بزرگ تر واقعی بهش امر و نهی کنم چون خودت میدونی دیگه اون یه دختر کله شقه و به غرورش برمیخوره حتما
یونگی : اه هرچی باشه بازم ازت حرف شنوی....
با صدایی که مانند فریاد بود هردو نفر به خودش جلب کرد : ارباببببببب میننن خانم ریحانا از حال رفتننن
با این حرف هوسوک زودتر به صحنه رفت و یونگی هم دنبالش اومد
یونگی با دیدن اشکای همسرش به همه عالم فشی داد و با کمک یکی از محافظا اون رو داخل ماشینش گذاشت
یونگی : هوسوکا تو، توی خونه میمونی پیش بچه ها و لازم نیست نگران باشی
به محافظا میگم از خونه بیشتر مراقبت کنن
هوسوک اشکاش پاک کرد : چرا فکر کردی به حرفت گوش میدم، منم میام
تو راه هیچ بحثی صورت نگرفت و وقتی به بیمارستان رسیدن و ریحانا رو به بخش وی ای پی منتقل کردن و بعد از تمیز کردن زخمش و بخیه زدنش یه کیسه خون همراه با سرم تقویتی وصل کردن
هوسوک با یونگی بیرون از اتاق نشسته بودن که هوسوک سکوت شکست : تو میدونستی؟ اره؟
یونگی با ارامش ظاهری ای که داشت تکیه اش رو به صندلی داد : هوم....همون موقعی که اومد اتاقمــ.........
.
.
.
ٔ
ً
ً
.
.
.
.

.
ٔ
.
.
.
بازگشت با وی پی انم مبارک
های
چطورین؟
امیدوارم خوب باشین
خب
اممممم یجای درست در بدنم که نیست
وی پی انم که تازه پیدا کردم
حال نویسنده بد
مود بد
حالا مهم نیست
تا پارت بعدی بای گایز 🚶‍♂️💔💜
و اینکه زنده بمونید و ووت بدید
اها اینم بگم که متن چک نشدست ببخشیددددد

Bad Dream 2Where stories live. Discover now