Part 3

186 21 31
                                    

مرتیکه 😭😭😭🍷با قلب من چیکار میکنی 🙂اون از more اینم از لایوت
زدی پوکونده....البته بگما اون یه دست گرمی برای این اقا بود بیست و چهارم همتون ملاقات میکنم اون دنیا😭....ناسلامتی جیهوپ هستن....
.
.
.
.
.
.
.
.

(اشپزخونه اگوست دی)
ریحانا بعد از تماس فوری هیونجین خودش رو به اشپزخونه میرسونه
به محض ورودش و دیدن فردی روی زمین متوجه میشه فرد خیانتکار اون بوده
دستور میده تا ببرنش تو اتاق شکنجه پشت اشپزخونه
ریحانا : چیزی نگفته تا الان؟
هیونجین سیگاری بین لباش میذاره و روشن میکنه : نه....من باید فورا برم نیویورک پس میسپارمش دست خودت
ریحانا: حواست به کاکتوسا باشه دونه به دونه هر پنج تایی که سفارش دادیم چک کن
هیونجین : باشه توهم مراقب همه چیز باش....یه دیقه هم چشم برندار ازشون
بعد از رفتن هیونجین به سمت اتاق شکنجه میده و فرد خیانتکار رو زنجیر شده به یک میز فلزی میبینه میره جلوتر به افراد داخل اتاق دستور میده تا لباس های دختر رو با چاقو پاره کنن و از تنش در بیارن و سرشون رو برگردونن( واو)
ریحانا: وقته بازیه هیجان انگیزه نیاز دارم یکم ادرنالینم ببرم بالا خوشگله

یه دیقه هم چشم برندار ازشون بعد از رفتن هیونجین به سمت اتاق شکنجه میده و فرد خیانتکار رو زنجیر شده به یک میز فلزی میبینه میره جلوتر به افراد داخل اتاق دستور میده تا لباس های دختر رو با چاقو پاره کنن و از تنش در بیارن و سرشون رو برگردونن( واو)ریحان...

К сожалению, это изображение не соответствует нашим правилам. Чтобы продолжить публикацию, пожалуйста, удалите изображение или загрузите другое.


(من تو چاقو تخصص ندارم لدفا ادرس میدم بگیرین چی میگیم &_&)

میره سمت دیواری که انواع اقسام چاقو و تیزی روش بود
از چاقوی های افقی ردیف شده اخرین شون رو برداشت( اون مشکی بزرگه)
رفت سمت دختر رفت و چاقو رو روی سینه برهنش کشید و خون ازون خطی که کشید راه افتاد و صدای جیغ دختر هوا رفت  و تقارن همون رو رو اون یکی سینش کشید
ریحانا : ببینم کی فرستادتت اینجا
دختر فقط از درد گریه میکرد
ریحانا سعی داشت خودش رو کنترل کنه تا دل و رودش نیاره پایین : حرف بزن چون من قول نمیدم مثل الان اروم باشم
دختر  : هق...اگه...اگه ب....بگم قو...قول میدی منو ن... نکُشی....من نمیخوام بچم بمیره
ریحانا : چی؟ بچه؟ ولی وقتی اومدی اینجا مگه ازت ازمایش نگرفتم؟
دختر : اقای...سالین دستکاریش کردن
ریحانا یه لحظه کپ میکنه و بعد با فکر اینکه شاید دختر دروغ بگه خط های ریز و درشتی رو تمام بالاتنه دختر انداخت و صدای فریاد ها و زجه های دختر بالاتر رفت : چرا داری دروغ میگیییییی
دختر : هق....ب....خدا.... دروغ نمیگم.....ب... به جون ب...هق... بچه ت... تو هق شکمم قسم میخورم
چاقو رو تو دستش فشار داد و بعد به طرف نامعلومی پرتش کرد انقدر اعصابش داغون شده بود که نمیدونست چیکار باید کنه
اگه راست گفته باشه و حامله باشه چطور دلش میومد بکشتش.... هرچقدر هم بی رحم بود نمیتونست اینکار رو بکنه
از جیبش پاکت سیگارش رو دراورد و یه سیگار از توش برداشت و روشنش کرد و بازم صدای دختر به گوشش خورد : می....میشه....تن....تنها ح...رف بزنیم؟
به همه افراد داخل اتاق دستور داد تا ازونجا برن بیرون و میره بالا سرش : میشنوم
دختر : اون....بهم گفت....هق...اگه...اگه بتونم فرمولا رو بدزدم و براش ببرم من و بچمو نمیکشه و میذاره باهاش زندگی کنیم
کام عمیقی از سیگار توی دستش میگیره : کی بهت گفت؟
دختر : ارباب جیک سالین بهم ....
دستشو میبره پشت سر دختر و موهاش میکشه : چرا داری چرند میگی هااااا
سیگارش زمین انداخت و کلت کمریش رو از پشتش دراورد و رو شقیقه دختر گذاشت و دختر ترسیده به التماس افتاد : ت....تروخدا ن..نکن....ب... بخدا من تقصیری ندارم.....من یه بردم....هق....که فقط قرار بود ز.... زیرخواب پسر ارباب پینول سالین بشم....ارباب جیک هم... هق هق....ب... بهم و... وحشیانه تجاوز کردن و تهش.... تهش هق من ب... بعد یه مدت فهمیدم حام....حامله شدم هق....و ارباب جیک سالین بهم گفت اگه اونکارو براش کنم......
با فریادی که زد دختر ساکت شد
چطور جیک تونست اینکارو باهاش بکنه

Bad Dream 2Место, где живут истории. Откройте их для себя