Part 10

132 15 23
                                    

ریحانا بعد زدن اخرین ضربه چاقو به رون پای مرد چاقوش رو انداخت زمین
همین که خواست گوشیش رو از جیبش در بیاره تا تیم پاکسازی رو خبر کنه سوزش بدی رو تو پهلوش احساس کرد
اون گلوله خورده بود اما کی اینکار کرده بود؟
صدای قدم های پای کسی به گوشش میخورد
برگشت به سمت صدا و فاک اون دیگه کدوم خری بود مگه همشون نمرده بودن
تایم برای فکر کردن نداشت چون چشماش کم کم داشت سیاهی میرفت که بازم صدای گلوله اومد و کسی که میگفت رییس سریع تر ازینجا برید بیرون
دستش رو رو پهلوش فشار داد
خودش رو کشون کشون به سمت رختکن رسوند
محافظا با دیدن این صحنه به سمتش رفتن و گرفتنش
ریحانا با صدای گرفته همراه با درد بهشون گفت که سریع تر همشون ازینجا ببرن بیرون و به خونه هاشون برسونن ،جیمین هم ببرن خونه دکتر کای و اگه اینکارو نکنن گردنشون با گیوتین میزنه
محافظا سریع اینکار کردن و همرو بردن بیرون
خودش نشست رو زمین و تکیه داد به دیوار
با شنیدن صدای سهون روی زخمش رو میپوشونه
سهون: هی رییس چرا اینجا نشستی؟ بهم گفتن که اون دختر پیدا کردن گفتم ببرنش اپ....هی چرا رنگت پریده
نگاه سهون رو بدنش چرخید و نگاهش به دستاش خورد چرا خونی بود؟
کنارش رو زانو هاش نشست و دستش رو برداشت
خون؟ اون خونریزی داشت؟ فاک

سهون با حالت ترسیده و نگران به محلی که خون ازش میرفت نگاه میکرد : ودف (مخفف وات د فاک )داشتی اینو ازم مخفی میکردی؟ باید بریم بیمارستان
ریحانا لبخند کمرنگی زد : یااا...ای...اینکه چیزی ن... نیس من...خوبم
سهون اخمی رو صورتش شکل گرفت و یک دستش رو برد زیر زانوش و دست دیگش پشت کمرش : معذرت میخوام رییس ولی الان شات آپ چطور میگی چیزی نیست
سریع اون رو به بیمارستان اگوست رسوند

جز اون هرجا میرفتن گیر پلیسا میفتادن و دردسر میشد
پرستار ها اون رو بردن به اتاق عمل و سریع دکتر رو خبر کردن
تو همین هنگام به تیم پاکسازی پیام داد تا برن محیط رو امن کنن
و بعد به یونگی زنگ زد و خبر داد که ریحانا تیر خورده
یونگی سعی کرد خودش رو جلوی هوسوک که خواب بود کنترل کنه تا بیدار نشه
اروم از رو تخت بلند شد

به دوتا پرستار سپرد که حواسشون به هوسوک باشه و خودش رفت سمت اتاق عمل
دم در اتاق عمل سهون رو با دست و لباس خونی دید که پیشونیش رو به دیوار تکیه داد و ضربات مشت ارومی از استرس میزنه
یونگی نزدیکش شد. حالت صورت پسر چیزی نبود که انتظار داشت
یونگی : هی اوه سهون
سهون خودش رو جمع و جور کرد و یه تعظیم نود درجه کرد : ارباب
یونگی تو همون حالت سرد و خشک همیشگیش فرو رفت : مگه قرار نشد طبق قراردادی که بستیم و اسرار خودت محافظ شخصی ریحانا بشی که اون الان تیر بخوره؟ درسته که خودش گفت حواست به بیرون باشه ولی تو نباید به حرفش گوش بدی میفهمی؟ الان موقعیتش نیست ولی بعدا باید وظایفت رو یادت بیارم اوه سهون...میگم برات لباس بیارن....بیست و چهار ساعته باید مراقب اینجا باشی فهمیدی؟
سهون تعظیمی کرد : معذرت میخوام ارباب...چشم ارباب
و بعد هیچی نگفت ولی از درون داشت خود خوری میکرد و استرس داشت
یک ساعت بعد دکتر از اتاق عمل بیرون اومد و سهون جلو خودش رو گرفت تا نره جلو
و یونگی رو به خودش حساس کنه
پس فقط شاهد مکالمه بین دکتر و یونگی باشه تا ببینه وضعیتش چطوره.....
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
تهیونگ و جونگکوک از بیمارستان به عمارت مین رفتن
تمام محافظ ها اماده همه جا بودن
به داخل عمارت رفتن و به سمت اتاق بچه ها حرکت کردن
تهیونگ بدون در زدن وارد اتاق شد( بگما این اقا اصا عادت نداره همچین کاری کنه :/)و دید مینهو خوابه و مینسوک هم گوشه ای نشسته و داره نقاشی میکنه
تهیونگ واقعا اون دوتا بچه رو تحسین میکرد که تو موقعیت های اضطراری انقدر خوب و حرف گوش کن میشدن
مینسوک انقدر غرق نقاشیش شده بود که نمیدونست یکی تو اتاقشه
پس تهیونگ گلوش رو صاف کرد و به سمت مینسوک رفت : شازده پسر داری چیکار میکنی؟
مینسوک سرش اورد بالا : عمو ببری کی اومدی؟
تهیونگ پوکر شد : عمو ببری لقب جدیدمه بچه؟ اینا چیه اخه به من میگی
مینسوک : خب بین ببر و خرس موندم
جونگکوک به چهارچوب در تکیه میده : مینسوکی میتونی بهش بگی خرس عموت واقعا خرسه با پوست عسلی
تهیونگ سرشو میبره سمت کوک و نیشخندی میزنه : میدونستی تضاد پوستمون خیلی مارو کنار هم زیبا میکنه....مخصوصا موقع دعا کردن رو تخت موقعی که تو بغلمی و...
جونگکوک وسط حرفش پرید : هی کیم تهیونگ محض اطلاعت الان دوتا بچه تو اتاقم و این شرایط خوبی برای حرف زدن نیست کار مهم تری ذاریم الان
تهیونگ از جاش بلند شد و بی صدا خندید : خیلی خب خیلی خب....بمون پیش بچه ها چون من باید یه چند نفر از محافظ هارو ببرم
جونگکوک : هوم باشه مراقب خودت باش کیم
مینسوک قبل اینکه تهیونگ بره بلند شد و انگشتش رو کشید : عمو تو میدونی مامانم کجاست؟اون باید تا الان میومد خونه
تهیونگ به پایین نگاه کرد و با پسری که چشماش اشک جمع شده مواجه شد
فاک حتی بی احساس ترین ادم هم با دیدن این چهره و حالت دلش اب میشد
تهیونگ موهای پسر رو بهم ریخت : نگران نباش بچه هیچ اتفاق بدی نیفتاده خب؟ یه کوچولو فقط نینی به مامانت فشار اورده و حالش بد شده....زود برمیگرده خونه
و رفت
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
(بیمارستان اگوست )
بعد از تموم شدن عمل ریحانا و گرفتن یک سی تی اسکن فوری به اتاق VIP برای مراقبت منتقل شد
دو یساعت ازون موقع میگذشت
سهون تو اتاق بود
هنوز هم حرف های دکتر رو سرش رژه میرفت

Bad Dream 2Where stories live. Discover now