Part2

192 21 20
                                    

تو عالم خواب یهو با حس حالت تهوع از جاش زود پامیشه و میره سمت دسشویی
مینهو که با صدای مامان هوسوکیش بیدار میشه یکم میترسه و بخاطر همین مینسوکی هم از خواب بیدار میکنه....مینسوک دستی رو صورتش میکشه و چشمش به یونگی میخوره و به جوها میگه که باید به بابا یونگیشون بگن.

جوها رو شکم یونگی میشینه و مینسوک از بغل صورت باباشو میگیره و تکون میده
مینسوک : اپا بلند شو مامان حالش بده.....اپاااااا
(یادم رفت تو پارت قبل بگم....خود هوسوک مشکلی با این نداره و اتفاقا وقتی مامان صدا زده میشه خوشش میاد )
یونگی با صدا شدنش لای چشماش اروم باز میکنه :اه چیشده مینی
مینسوک : مامان حالش بد شده رفت دسشویی
یونگی اخمی میکنه و سریع سر جاش میشینه و مینهو رو از رو خودش بلند میکنه میذاره کنار و میره سمت دسشویی

با دیدن همسرش که بیحال کنار توالت افتاده میره سمتش و دستشو میذاره رو صورتش
یونگی: لاو خوبی؟ چت شد یهو؟ پاشو بریم بیرون تا به کای بگم بیاد
هوسوک سعی میکنه نفساش رو منظم کنه و باکمک یونگی از جاش بلند میشه
یونگی ابی به صورت پسر میزنه و میبرتش بیرون و میذاره رو تخت دراز بکشه
مینسوک با چهره نگران : مامان خوبی؟
هوسوک سعی میکنه خوب جلوه کنه : اره قربونت بشم نگران نباش من هیچیم نیست.....یونی پاشو با بچه ها برین پایین صبونه بخورین منم یکم سر حال شم میام پایین
مینسوک مهلت حرف زدن به یونگی نمیده : مامانی نگران نباش خودم مینهو رو میبرم پایین بابا هم شمارو بیاره
از جاش بلند شد و دست جوها رو گرفت و به سمت اشپزخونه رفتن
یونگی هم هوسوک براید استایل بغل کرد
هوسوک : منو بزار پایین....من نمیام
یونگی : عصبانیم نکن سوک نمیبینی چقدر ضعیف شدی ؟ باید غذا بخوری
هوسوک : خب حالم بد میشه وقتی بو غذا بهم میخوره
یونگی یه لحظه از کارش دست میکشه....هوسوک رو میذاره رو تخت و گوشیش رو از میز بغل تخت برداشت و سریع به کای زنگ زد
کای با صدای خوابالود جواب میده: این وقت صب کیه؟
یونگی : کای زود خودت رو برسون عمارت
کای : ارباب شمایین؟چیشده؟ کسی زخمی شده... حمله شده؟
یونگی : چرا انقدر سوال میپرسی زود خودت برسون کیم کای وگرنه از زندگیت محو میشی ،هوسوک حالش خوب نیست
کای بعد گفتن اینکه زود میاد به تماس پایان داد

یک ساعت بعد کای به عمارت مین رسید و با کمک خدمتکارا به اتاق مورد نظر رفت
کای بعد از چک کردن وضعیت هوسوک از جاش بلند شد
کای : ارباب میشه چندتا سوال شخصی بپرسم؟
یونگی : چیشده؟
کای : خب باتوجه به اینکه شرایط ارباب هوسوک رو میدونم پس میرم سر اصل مطلب....تو رابطه هاتون از کاندوم استفاده نکردین؟
یونگی یه لحظه رفت تو شوک : کای الان این چه ربطی داشت
کای : امممم علائمی که دارن نشانه از بارداری هستش ولی برای اطمینان بیشتر ازمایش بدن بهتره.....ارباب اگه اجازه میدید من برم داروخانه تا براشون سرم بخرم چون بدنشون نیرو نداره و نمیتونن غذا بخورن
یونگی جلوش رو میگیره : نه تو بمون فقط چیزی که میخوای بنویس تا بدم برن بخرن
کای همین کار رو میکنه و تو یک برگه اسم چیزی که میخواد رو مینویسه و تحویل میده

Bad Dream 2Where stories live. Discover now