Part 17

112 13 57
                                    

*یک هفته بعد اشپزخونه اگوست دی ساعت سه صبح *
ریحانا پوزخند به لب با پودر سفید مخدری که به دست داشت سمت هاسکی رفت : بلاخره درستش کردم
هاسکی ابرویی بالا انداخت و پودر سفید از دختر مقابلش گرفت و بو کشید : هوم افرین گریه سیاه خیلی قوی تر از بقیس
ریحانا :هه قدرت منه دیگه....فقط میمونه رو کشش میخوام یه روکش متفاوت برای مسکالینمون بزنیم
هاسکی : فکر خوبیه....هرکاری میخوای بکن به اگوست دی خبر میدم و اگه اوک کنه از فردا شب پیش فروش و خرید راه بندازیم
ریحانا : خوبه.....دیگه داره صبح میشه باید برم عمارت
هاسکی سر تکون داد : وایسا میبرمت الان خطرناکه
ریحانا : چون حوصله رانندگی ندارم قبول میکنم
هاسکی رفت کت خودش و کت چرمی کوتاه ریحانا رو برداشت و هردو به سمت ماشین هیونجین رفتن
هیونجین: میخوای بیای خونه من؟ تو که هنوز نرفتی خونه چند ساعت روش
ریحانا : پیشنهاد خوبیه اینجوری بیبی عزیزتم ملاقات میکنم خیلی کنجکاوم دربارش
هیونجین کوتاه میخنده : تو کنجکاوم میشی و من نمیدونستم؟ فقط اذیتش نکنیا یهویی مودی میشه ،نترسونش و.....
ریحانا : خر که نیستم با یه بچه اینکار کنم
هیونجین : محض اطلاعاتت تقریبا هم سن و سال همین
ریحانا پوکر نگاش کرد : خب هرچی....الان رفتارای من به یه سن پایین میخوره؟قراره با یه ادم نرمال تر از خودم ملاقات داشته باشم دیگه
هیونجین : خب اره با یکی نرمال تر از خودت قراره ملاقات داشته باشی تازه براش معلمم گرفتم که زود خودش برسونه به یه بچه دانشگاهی
ریحانا : اه چقدر هوسوکی گیر میداد که منم برم....ازش متنفرم ( منظورش دانشگاهه)
هیونجین : شرط میبندم یه ساعته اخراج میشی
ریحانا خندش میگیره : خوب حدس میزنی هاسکی
با زنگ خوردن گوشیش بدون توجه به مخاطب جواب میده
+بله؟
-به به بیبی گرل چطوری
+ یه هفته ازت خبری نیست میدونم که داری گوه میخوری ناچو ولی اصلا برام مهم نیست و حوصلتم ندارم پس فاک آف دیک هد ( dick head)
هیونجین وارد پارکینگ خونش میشه :  اینکه ایتالیایی حرف زدی اونم با لحن خشن حدس میزنن ناچو بود....بوی دردسر میاد امیدوارم اتیشش به کسی نخوره
ریحانا : باید محافظت از همه جا مخصوصا افراد خودمون بیشتر کنیم ولی ناچو تیر اولش قرار به من بزنه
هردو از ماشین پیاده و سوار اسان میشن
هیونجین : از کجا میدونی
ریحانا : که حواستون با من پرت شه و بعدش هرچی که پایه اساس به بند مافیا و خلافکار باشه رو از ریشه میزنه و احتمال میدم بعد از من از بچه ها شروع کنه....تو سیسیل یکی از کارایی که برای نابودی یه باند میکنن اینه ولی پیشگیری بهتر از درمانه
هیونجین : نقشه داری؟
ریحانا : maybe
وقتی به طبقه مورد نظر رسیدن رمز خونش زد و واردش شدن که این مساوی بود با فرو رفتن یه نفر تو بغل هیونجین
اونم متقابل محکم بغلش کرد و سرش بوسید : معذرت میخوام که دیر اومدم بیبی بوی....خوبی؟
قبل اینکه بذاره پسر حرفی بزنه ریحانا با تعجب گفت : واو....واووووو....هیون تو ازین جنبه ها هم داشتی و رو نمیکردی؟ پشمام....یادم میاد گفتی از امریکا اوردیش پس باید انگلیسی صحبت کنم؟
هیونجین : اممم کره ای هم بلده
فیلیکس با دیدن دختر به ذره ترسید و فکرای بد به سرش زد که ریحانا سعی کرد که برطرفش کنه : نه نه ببین باور کن کسی این بی تربیت با چشمای وحشی که پاچه ادم میگیره قبول نمیکنه و قصدی ندارم ددی عزیزت و بدزدم....از اول شروع میکنم....من ریحانا هستم که کل گروه لطف دارن بهم میگن گربه سیاه
فیلیکس از بغل هیونجین درومد : م...منم فیلیکسم....چند...سالتونه؟
ریحانا : نمیدونم دقیق ولی فکر کنم نوزده یا بیست
فیلیکس با تعجب نگاش کرد : چرا نمیدونی ؟ من بیست سالمه
هیونجین : حالا ولش کنین...پمادات زدی؟
فیلیکس سرش تکون داد
ریحانا: چیشده....زیاد باهم دعا خوندین زیاد که زخم شده؟
هیونجین پوکر شد : نه منگل ربط داره به همون قضیه....کای فردا قراره بیاد معاینه
ریحانا : وای گفتی کای...خیلی دلم براش تنگ شده مخصوصا جیمین
هیونجین : هوم درگیر جیمینه...مادر پدرش از کای شکایت کردن اونم رفته نامه پزشک قانونی گرفته
ریحانا خودش پرت کرد رو یه کاناپه که تو نور کم خونه معلوم نبود چه رنگیه : بعدا ازش میپرسم چی شده فعلا خوابم میاد شب بخیر
هیونجین: هی بزغاله پاشو برو تو یکی از اتاقا بخواب
و با نگرفتن صدایی مجبور شد یه پتو و بالشت براش بیاره و بعدش خودش و فیلیکس رفتن سمت اتاقشون تا بخوابن
.
.
.
.
فردا صبح ریحانا با صدای زنگ تلفنش با بد خلقی از جاش بلند شد و تلفنش جواب داد : کدوم مادِر فاک....
یونگی : اروم باش ریحانا میخواستم بگم امروز باید بیای پیش برادرت چون از دستت ناراحته و تا حد مرگ نگرانته موندم اون گوشی فاکی برای تو به جوکه که جواب تلفنش ندادی؟ میفهمی که برادرت بارداره و استرس براش خوب نیست؟
ریحانا : خیلی ممنونم مین یونگی حالم خیلی خوبه...تمام دیروز داشتم رو میسکالین کار میکردم نباید بهم پاداش بدی؟
یونگی : برگرد پیش برادرت همین
و مکالمه پایان یافت و گوشی سمت میز جلوش پرت کرد
خواست دوباره بخوابه که صدای زنگ در از جاش بلندش کرد و با فش سمت در رفت
در باز کرد و کای دید
کای : اینکه اینجایی تعجب برانگیزه ولی الان قیافت پر فحشه احتمالا بدخواب شدی و سردرد وحشتناک داری میتونم بهت مسکن بدم و از جونم بگذری
ریحانا : بهتره همین کار بکنی اقای دکتر کای....
کای اومد تو و جیمینم پشتش وارد شد
جیمین از پشت بغلش کرد: واییییی ری رییییییی توهم اینجایی؟
ریحانا با لبخندی کوچیک سعی کرد ملایم رفتار کنه:من دلم برات تنگ شده بود بیوتی بوی
کای: اون هاسکی بهم گفت بیام حالا گرفته خوابیده؟
ریحانا : اه برم ببینیم تو خونشون چه کوفتی پیدا میشه که کوفت کنیم تا از خواب زمستونی بلند شن حیف که یه بچه ظریف الان پیشش خوابه وگرنه پنج تا خیار میکردم توش
کای و جیمین خندشون گرفت و به دختر اعصاب قورت داده نگاه کردن که رفت سمت اشپزخونه
تمام کابینتا رو گشت و قهوه پیدا کرد
ریحانا کمی صداش بلند کرد که جیمین بشنوه: جیمینا قهوه دوس داری؟
جیمین : امممم نه
ریحانا دونه های قهوه رو ریخت تو دستگاه قهوه ساز و دوتا لیوان گذاشت جلوش
رفت سمت یخچال و درش باز کرد : اب پرتقال پیدا کردم اینو دوس داری؟
جیمین اره ای گفت و ریحانا یه لیوان دیگه برداشت و براش ریخت و منتظر قهوه ها شد
وقتی اماده شد لیوان هارو گذاشت تو سینی و رفت تو هال و سینی گذاشت جلوشون و خودش یه لیوان قهوه برداشت
کای : تو مگه معدت زخم نیست بعد میخوای ناشتا قهوه بخوری؟
ریحانا : هی دکتر من اینارو بلدم ولی باید بهت بگم چیزایی بدتر از قهوه هم میخورم اول صب....
کای : واقعا دیوونه ای جای چرت و پرت غذا بخور همیشه خدا رنگت عین میت میمونه دختر
ریحانا : مهم نیست....شنیدم به مشکل خوردی...کمکی ازم برمیاد؟
جیمین : میتونی برام یکاری کنی ری ری؟ عوضش هرچی بخوای برات انجام میدم
کای حدس زد که چی میخواد بگه پس مخالفت کرد : نه جیمین اینکار اصلا خوب نیست
ریحانا : اه کای یادت رفته تو پزشک یه باند مافیا هستی....بگو جیمین
جیمین : خب من نمیخوام دیگه برگردم خونمون پیش مامان و بابای سمم...ولی اونا از طریق پسر عمو هام میخوان من از کای بگیرن با شکایت و ازین چیز بازیا....خب یکم میشه بترسونیشون؟
هیونجین از پشت با خمیازه وارد میشه : بحث گوشمالی شد....میخوای من ببرمش اتاق اخر همینجا
ریحانا : همه میدونن یکی بره اون تو زنده نمیاد بیرون باهوش جیمین فقط گوشمالی میخواد ...اصلا نگران نباش خودم یه درس درست حسابی بهشون میدم
جیمین خوشحال و در حال ذوق بازوی کای فشار میده
بعد از چند دیقه مای سکوت بینشون شکست کای : شنیدم که ناچو اومده کره
ریحانا: اهوم
کای: این ینی خطر؟
ریحانا : اره ولی همه اینا با من شروع میشه اگه خودم بهش بدم گروه سالم میمونه
کای: مگه مغز گاو خوردی....مطمئنم اگوست دی اجازه نمیده
هیونجین : کای فیلیکس اماده معاینست
ریحانا : بهتره بری و بیمارت رو چک کنی دکی
جیمین نگاه نامطمئنی بهش انداخت : نگران نباش چیزیم نمیشه جیمین....البته فکر میکنم . حالا اینا مهم نیست من میخوام برم عمارت مین
وسایلاش برداشت و بعد از خدافظی کردن با جیمین و غر زدن سر هیونجین به خاطر مهمون نوازیش رفت سمت در ورودی
ام پی تری پلیرش ( MP3player) رواز جیبش دراورد و روشنش کرد
از جیب دیگش هندزفری کشید بیرون و به ام پی تری وصلش کرد تا اهنگ گوش بده
همینطور که راه میرفت تا به خیابون اصلی برسه حس کرد یکی داره تعقیبش میکنه
سرش اورد بالا و....اون تو دردسر افتاده بود
هندزفری هارو اروم دراورد گذاشت جیبش : نمیدونستم اول صب دل انگیزی قراره شروع کنم پسرای بیچاره ....قول میدم دیک کوچولوتون تهش ببرم بذارم دهنتون هر شیش نفرتون
پوزخندی گوشه لبش جا خوش کرد
گارد گرفت و اماده بود ولی قبل اینکه حرکتی بزنه یه مرد سیاه پوش یه نفرشون یه نفرشون با گلوله زد و نفر بعدی هم کشت
ریحانا وقت فکر کردن نداشت پس مبارزه رو شروع کرد و هرکی میومد سمتش مشتاش روانه بدنشون میکرد
با ضربه پا یکیشون خوابوند زمین و از بغل پاش چاقو دراورد تا بره سراغ نفر بعد
مرد سیاه پوش ماسکی که زده بود از صورتش افتاد و باعث شد ریحانا از حرکت دست بکشه
اون سهون بود؟ حتما داره خواب میبینه نه؟
اون اینجا چیکار میکرد؟
با حس فرو رفتن چیزی داخل شکمش از فکر بیرون اومد
نگاهش به کسی داد که ضربه زده بود
چاقویی که تو دستش بود رو برد سمت شاهرگش و برید
خون رو صورتش پاشیدسعی میکرد رو پاهاش وایسه ولی نمیتونست
سرش گیج میرفت
حالش داشت بهم میخورد
بزور خودش به یه گوشه ای رسوند
مرد بعد کشتن همشون سمت دختر رفت
سهون : رئیس واقعا چرا حواس پرتی فقط یکم تحمل کن بریم بیمارستان
یه دستش برد زیر زانوش و اون یکی دستش پشت کمرش و بلندش کرد و برد سمت موتوری که سوار شده
قبل اینکه حرکت کنه کای جلوش میگیره ( جیمین تو ماشینه محض اطلاع)
کای : ببخشید اق...تو محافظ اوه نیستی؟
به قیافه کسی که بغلش بود توجه کرد و دستش گذاشت رو دهنش
کای : بیارش تو ماشینم بخیه بزنم بهش
سهون کاری گفت کرد
خوشبختانه چاقویی که رفته بود داخل شکمش خیلی کوچیک بود و به اندامای گوارشیش اسیب نزده بود
جیمین تمام این مدت به کای کمک میکرد و سهونم مراقب اطراف بود
کای وقتی کارش تموم شد دستاش کامل شست : سهون شی من میبرمش عمارت توهم پشت سرمون بیا
ولی سر راه یکم مسکن باید بخریم براش
سهون: اگه همینجوری ببریمش عمارت ارباب هوسوک چیزیش نمیشه؟
لباساش خونیه
ریحانا بیهوش نبود درواقع انقدر ازین زخما خورده بود که براش عادی شده بود
سعی کرد از جاش تکون بخوره که جیمین نذاشت : هی بشین کجا میخوای بری
توجه دو مرد دیگه رو به خودش جلب کرد و به داخل ماشین نگاه کردن
ریحانا : اههه جیمین دیگه عادت دارم به اینا .... ممنون کای ولی اخ خودم میرم اپارتمان و لباس عوض میکنم و بعد میرم  عمارت پیش هوسوک....الان دارم یادداوری میکنم که هیچکس نباید بفهمه چی شده وگرنه مجبورم روی وحشی ترم نشون بدم
کسی نمیتونست اون دختره یه دنده رو راضی کنه پس هرکی مسیر خودش رفت
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
(ساعت 1 بعد از ظهر...مدرسه چوریم)

ریحانا بعد عوض کردن لباسای خونیش با سهون به دنبال مینسوک رفتن تا سوپرایزش کنن
با دیدن راننده مخصوص برادرزادش اون فرستاد بره و خودش منتظر اون پسر شیرین موند
مینسوک وقتی از مدرسه اومد بیرون عمش دید ولی قبل اینکه بتونه به عمش برسه یه زن با یه بچه جلوش گرفتن و اون زن یکی خوابوند زیر گوش مینسوک
(این همون زنس که دیروز هوسوک رید بهش....مثلا اومده گوه بخوره )
ریحانا با دیدن صحنه خونش به جوش اومد و رفت سمت زن و یقش رو گرفت و برش گردوند و تو صورتش غرید: تو چطور جرات کردی دست رو برادرزادم بلند کنی اشغال ؟
زن به پوزخند زد : هه تو خواهر همون نجسی؟ من نمیخوام یه نجس تو مدرسه پسرم باشه
ریحانا خنده هیستریکی کرد و موهای زن گرفت : نجس تویی که ازین جنده بازیا درمیاری....فقط ظاهرت پولداره ولی باطنت فقیره فقیره
( واو این جمله چقدر اشناست )
پسر زن، صورت مینسوک رو نوازش کرد : من ازت معذرت میخوام هم الان هم دفعه قبل....بخدا ایندفعه دیگه تخسیر (تقصیر)من نبود مینسوکی...
مینسوک : اه باشه مشکلی نیست بچه ولی از مامانت متنفرم . عمه بیا بریم خونه
ریحانا نگاهی به بچه ها کرد و رو به زن گفت : ایندفعه بخاطر برادرزادم ازت میگذرم ولی اینکار دوباره تکرار شه با چاقو تیکه تیکت میکنم میندازمت جلو کفتارام
تمام مدت کفشش (نیم بوت مشکی رنگ)گذاشته بود رو کفش پاشنه بلند زن جوری که ردش رو پای زن هم موند و دست مینسوک گرفت و رفت سمت ماشین مرسدس بنزش که سهون رانندش بود
ریحانا جلو نشسته بود و مینسوکم پشت نشسته بود
تو راه ریحانا به پشت نگاه کرد و چشمای بغضی پسر رو دید
کمربند خودش و مینسوک باز کرد و اوردش جلو رو پاش نشوند و بغلش کرد البته که بخاطر زخمش اخم غلیظی رو صورتش نشست: عمه تورو پنهان می کنه تا کسی نبینه خب؟ پس تو خودت نریز
مینسوک اروم گریه می کرد و گردن ریحانا رو محکم گرفته بود
بعد مدتی اروم شد و سرش از گردن عمش اورد بیرون
ریحانا یکم بهش اب داد و صورتش پاک کرد
مینسوک : میشه به مامان نگی؟
ریحانا : من تاحالا کی بهش گفتم که این دومین بارم باشه وروجک
(من ازین عمه ها میخوام :) الان از حسودی میمیرم)
مینسوک تازه توجهش به راننده جلب شد : اوه سهونی تو اینجایی؟ فکر کردم ببر خشمگین تنبیهت کرد
(به تهیونگ میگه ببر حالا هر مودی یه پسوندی به ببر اضافه میکنه مثل ببر خشمگین😭🤣)
سهون خندید : اممم خب رئیس اومد من نجات داد
مینسوک : اوووو عمه اینکار کرد؟ ببینم پس کی علوسی میکنین؟
ریحانا : یاااااا بچه اینا چیه میپرسی عروسی کجا بود؟
سهون : اه بابات نمیذاره که....من حتی موفق نشدم ببوسمش
مینسوک چشماش درشت شد و بعد حالت غیرتی گرفت : ببین گفته باشما اگه خواستی ازون کارا با عمم بکنی بعد دردش بیاد خودم کفتارای عمه رو میارم که اون چیز توی شلوارت رو قطع کنن....دلش نباید بشکونی....عین اون جیک بی ادب هم نباید مارو دوس نداشته باشی و عمه ناراحت بشه
ریحانا سعی میکرد ساکت نگهش داره ولی نمیتونست و سهونم میخندید
سهون : چشم پرنس هرچی شما بگید...بعدشم کی میتونه شما و خواهرتون دوس نداشته باشه و کی جراتش داره دل دختری مثل عمتو بشکونه ها؟
(خدایا کرمم گرفت....از نوع بدش )
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
های گایزززززز
ایم کامینگ بک
البته خیلی وقته میخواستم کام کنم( درتی مایند درتی مایندددددد )ولی وی پی ان هی درخواستم رد میکرد ( 🤣)
چرا تعداد بیننده از ووت دهنده بیشتره🙃👐ناناحتما
طبق گفته های ریحانا ناچو اول میاد سراغ اون و خب......ازونجایی که من سادیسم دارم حس میکنم یکم کشت و کشتار راه میفته یا یچیز دیگه
در پارت بعد هوسوک عزیز قرار گوش خواهرش رو بکشه و ما بخندیم یا شایدم نخندیم
من دارم کص میگم
بای میکنم از همتون
رو این ستاره بی صاحاب هم بکوبین وقتی میخونین 🙃بای بای

Bad Dream 2Where stories live. Discover now