"Part 29"

182 58 66
                                    

" زمان حال / شب ملاقات ژان و ییبو "

بطری رو برداش و خواست پشت میز برگرده که ژان دستش رو گرفت:
+ لیوان منم پر کن.

ییبو لبخندی زد و بطری رو برای پرکردن لیوان ژان جلو برد. حس عجیبی داشت. مخلوطی از سنگینی و گیجی...
در همون حین که داشت لیوان رو پر میکرد دوباره سرش گیج رفت و باعث شد بطری به لبه لیوان برخورد کنه و باعث واژگونی اون روی میز بشه.

از اونجایی که ژان پشت میز نشسته بود بخش از اون مشروب روی شلوار ژان ریخت.
_ اوه خدای من...

بطری رو روی میز گذاشت و دستش رو روی جایی که فکر میکرد کثیف شده کشید:
_ متاسفم.. متاسفم...

اما ژان هیچی نگفت. ییبو که کمی گیج میزد متوجه شد بهتره به جای دستش از دستمال استفاده کنه:
+ بذار الان دستمال میارم..

خواست از ژان دور بشه که مچ دستش توسط انگشت‌های قدرتمندی اسیر شد. نگاه ژان به آرومی بالا اومد و اجزای صورت ییبو رو از نظر گذروند.
لبخند مرموز و یه‌وری که ییبو امشب بارها شاهدش بود دوباره روی لب‌هاش نقش بست.

ژان بدون اینکه مچ ییبو رو رها کنه از‌جا بلند شد و روبروی مرد کوچیکتر قرار گرفت و بدون هیچ هشداری ییبو رو به میز پشتش کوبید:
+ اینجا دیگه آخرشه..!

و به لب‌ها‌ش‌ حمله ور شد.
ییبو از اون بوسه یهویی کمی شکه شده بود، اما تنها کاری که کرد کج کردن سرش برای عمیق‌تر شدن بوسه بود. دست‌های ژان روی پهلوهاش نشست و اونو بیشتر به میز پشت سرش فشرد.
بوسه های ژان از همیشه خشن‌تر و پرشورتر بود و این باعث میشد زیر دل ییبو بهم بپیچه و صدای تپش های قلبشو توی سرش بشنوه.

چند لحظه بعد ژان برای نفس گرفتن ازش جدا شد و هوارو با ولع توی ریه‌هاش کشید. چشم‌هاش بسته بودن و هنوز لبخند یه‌وریش بیشتر از قبل به چشم میومد.
هر دو هنوز نفس نفس میزدن که اینبار ییبو با گذاشتن دست‌هاش پشت گردن مرد بزرگتر، اونو به جلو کشید و لب‌هاشو روی لبهای ژان کوبید و بوسه‌ی داغی رو بهش هدیه داد.

ژان در حینی که با ولع لب‌هاش رو میبوسید و میمکید با فشار محکمی به بالاتنه ییبو، مجبورش کرد به پشت روی میز بیفته و خودش روی اون خیمه زد. توی فضای ساکت خونه، فقط این صدای شهوت‌انگیز کیس خیس دو مرد در هم تنیده روی میز آشپزخونه بود که به گوش میرسید.
ژان برای لحظه کوتاهی عقب کشید و فاصله گرفتنش مصادف شد با کشیده شدن یقه پیراهن سفید ییبو به دو طرف و پرواز دکمه‌های کنده شده به اطراف...

با کنار رفتن اون تیکه پارچه مزاحم، سینه و شکم ورزیده ییبو که با شتاب بالا و پایین میشد توی دیدش قرار گرفت.
ژان پیراهنش رو کامل کنار زد و دستشو از ترقوه تا روی نافش کشید که باعث شد ییبو عضلات شکمشو منقبض کنه و زیر دستش وول بخوره.

▪︎Death Angel▪︎Where stories live. Discover now