پایان نامه

354 79 37
                                    

وسطای راه بودیم که گفت: جونگکوک پایه ای بریم بستنی بخوریم

نیشم بازشد: آره بستنی....

با یاداوردن اینکه من به جین قول دادم امشب بریم بستنی بخوریم نیشم بسته شد و خشکم زد

@ جونگکوک چت شد؟ بریم؟ من یه جارو میشناسم الان بازه

ولو شدم رو صندلی و آروم گفتم: فقط بریم خونه

نامجون باتعجب به من نگاه کرد و سریع تکون داد
پلاکو تو دستم گرفتم و چشمامو بستم تا خود خونه خودمو لعنت کردم که یادم رفته بود
شاید حق با تهیونگ بود امشب نباید میگفتم
شاید الان گفتم راحت شدم ولی اگه برمیگشتم عقب صددرصد بستنی خوردن با جینو انتخاب کردم
آخه منه نامرد چندبار بهش قول دادم
انقدر این پوست لب بدبختمو کندم تا خون اومد
با رسیدن به خونه نامجون قشنگ پارک نکرده بود که پریدم پایین و دوییدم سمت خونه

صدای داد نامجونو شنیدم: جونگکوک سوییچت

منم همونجوری داد زدم: مهم نیست بده تهیونگ ازش میگیرم

با بیشترین سرعتی که از خودم میشناختم رمزو زدم و دوییدم سمت اتاق جین فقط دعا میکردم هنوز نخوابیده باشه همینجور که اسمشو صدا میکردم درو باز کردم ولی با تخت خالی و اتاق تاریک روبرو شدم رفتم سمت اتاق خودم وقتی درو باز کردم با همون صحنه قبل مواجه شدم
ناراحت به دیوار تکیه دادم و چشمامو بستم و سرخوردم نشستم من بدجور گند زده بودم و مشکل اینجا بود که هیچ روزنه ای پیدا نمیکردم که خودمو تبرعه کنم
حالا دلیل این حس مسخره رو فهمیدم

*********

ساعت ۹ بیدار شدم برم اولین روز کاریمو شروع کنم لباسمو پوشیدم و برای آخرین بار تو آینه به خودم نگاه کردم با دیدن گردنبند یاد دیشب افتادم آهی کشیدم رفتم بیرون که دیدم صدای زندایی میاد سرعتمو زیاد کردم رسیدم آشپزخونه دیدم تنهاست و خبری از جین نیست

_ سلام

€ سلام عزیزم

* سلام مادر بیا برات صبحانه بیارم

_ نه مرسی باید برم دیرم شده

با تردید از زندایی پرسیدم: جین بیدار نشد؟

€ نمیدونم دیشب که خونه نیومد

با چشمای گرد پرسیدم: یعنی چی اینجام نبود کجا رفته پس؟

* وا جونگکوک مادر چرا شلوغش میکنی بچه دیشب اومدیم چندتا کتاب و وسایلشو گرفت رفت چند روز خونه خالت اینا نمیدونم با جیمین میخواستن چیکار کنن

اخم کردم: یونجون مگه رفته؟

* نه یونجون بچه معلوم نیست مامانش کجا هست باباشم که فوت کرده خالت گفت بیشتر بمونه

€ خوب کرد اون بچم تنهاست

* آره دیگه مادره.......

حوصله بحثای مسخره رو نداشتم پس خداحافظی آرومی کردم و رفتم
پوزخندی زدم آقا رفته پیش عاشق پیشش



moon or star [Kookjin_jinkook]Where stories live. Discover now