نامجون از چیزی که شنید، با چشمهای ریز شده به تابلوی پسری که خم شده و باسن تپل و گردش رو در معرض لنز دوربین‌ها قرار داده و تبدیل به قاب سکسی‌ای کرده بودنش، زل زد..
ولی تمام حواسش سمت جواب تستی بود که براش پست کرده ولی به دستش نرسیده بود، بود!

" جواب تست رو برام پست کردین؟!.. کِی!؟.."

همین جمله کافی بود تا خونِ سوکجینی که یه چشمش به دیک برامده‌ی اربابش بود و چشم دیگه‌ی به موبایل و حواسی که علاوه بر غرق شدن تو شهوت، کنجکاو مکالمه بود، یخ بزنه!!

نه!
امکان نداشت این همون تستی باشه که برای نامجون پست شده بود ولی این جین بود که با فضولی اجازه نداده بود به دستش برسه و خودش دور از چشم نامجون، اون برگه‌ی آزمایش رو خونده و تا حدی از بیماری پسرعموش سر در آورده بود!
اره..
نباید خودش رو لو میداد و از همه مهم تر خودش رو‌ می‌باخت!
اونها راجع به چیزی که جین تصور میکرد، حرفی نمی‌زدن..
مرد بزرگتر ماسک رو به آهستگی از روی چهره‌ی جین برداشت و به صورت ترسیده‌ش پوزخند محوی زد..

" آره!.. همین هفته‌ی پیش بود فکر‌میکنم.. مگه به دستت نرسیده؟!.."

نگاه نامجون از تابلو، خیلی آهسته و مشکوکانه، به سمت تیله‌های نقره‌ای چرخید..
جوری با نگاه سرزنشگر و البته نامطمئنی به طعمه‌ش خیره شده بود که سوکجین نتونست تاب نگاهش رو بیاره و با نگرانی و استرس، نگاهش رو دزدید و سمت دیگه‌ی سالن رقص داد..

" کیم نامجون تو وضعیتت داره روز به روز و ساعت به ساعت، وخیم‌تر میشه.. جای تعلل نیست و باید هر چه سریع‌تر برای اداما‌ی درمانت بیای کلینیک پیش من.. متوجهی؟!.."

" گفتین کی ازتون تحویل گرفت؟!.. هوممم.."

ذهن باهوش نامجون سناریوهای ترسناکی رو توی چند ثانیه ساخته بود‌..
البته که قرار نبود با زور از دهان پسرکش چیزی بیرون بکشه و به این ایمان داشت اگه با فریاد ازش میخواست تا حرفی به زبون بیاره، نه تنها به حقیقت نمیرسه، بلکه خودش خام حرفهای دو پهلو و چشمهای فریبنده‌ی مقابلش میشه..
پس..
از راه دیگه‌ای مطمئن میشد..

" یه پسر چشم رنگی؟.. عا‌اا.. قد بلند بود درسته؟.. اوه.. درسته.."

قلب سوکجین با چیزهایی که نامجون خیره به مردمکهاش میگفت، بالا اومد و توی دهنش میزد..
نه!
نامجون نباید میفهمید وگرنه همینجا چالش میکرد!
خوب میدونست وقتی تو رابطه‌هاشون قرار میگیرن و نامجون تو حالت دامشِ، چقدر اوضاع تغییر میکنه و قدرتش صدبرابر میشه به طوری که نمیتونه به راحتی جلوش رو بگیره و حالا به معنای واقعی وقتی عصبانی میشد هم میتونست از پا درش بیاره و حسابی بهش درد بده!

" نامجون چی داری میگ__"

" اوکی دکتر.. من بعدا باهاتون تماس میگیرم.."

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now