پوستش از شدت سرما دون دون شده بود و دونههای ریز و بلوری برف زیر نور ماه برق میزدن و بلافاصله روی تن سفید پسرک، نرم مینشستن..
بدنش از شدت سرما جمع شده بود ولی بخاطر طنابی که به دور دست و پاهاش بسته شده بود، نمیتونست خودش رو بیشتر جمع کنه..
طناب قرمز رنگ، از دور مچ پاهاش تا مچ دست های ظریفش کشیده شده بود..
و بدن سرما زدهش رو به بند قرمز رنگ خودش درآورده بود..
درخشندگی ماه توی تاریکی شب، نورش رو به چشمای خمار و مردمکهای نقرهای رنگ، باخته بود..
مردمکهایی که پشت چشمبند حریری پوشیده شده بودن..
سکوتی که حیاط بزرگ عمارت رو در بر گرفته بود، سکوتش رو به صدای نفسهای سنگین و خسخس مانندی، باخته بود..
سرخی بوتههای گل رزی که کنارش توی باغچه میرقصیدن و از برف پوشیده شده بودن ، به سرخی گونهها و لبهاش باخته بودن..
حتی سرخی قطرات خونی که از انگشت پاهای معلق در هوا، روی سنگفرش های برفی میچکید هم به سرخی بانداژها باخته بودن!..
صدای پوتینهایی که توی برف فرو میرفت و خرچخرچ صدا میداد و بهش نزدیک تر میشد..
مرد بزرگتر با دیدن منظرهی روبهروش تکخندی زد..
میدونست یه روزی بالاخره میرسه که این طور پسر سرکشش رو توی مشتش بگیره..
حالا اینجا بود..
درحالی که بدن پسرک پر از رد کبودی شلاق و سوختگی شمعهایی بود که خودش ترتیبش رو داده بود!
" شیطان؟..حتی اگه مسیح هم میدیدت بهت ایمان میاورد!.."
صدای آشناش بیشتر به دلش وحشت انداخت...
" ولی کور خوندی..."
صدای آشنا اینبار با غیض درحالی که موهای قرمز پسرک رو توی مشتش گرفته بود و به عقب میکشید، غرید:
" من دقیقا همون مسیحی میشم که حاضرم برای بار دوم توسط شیطان به صلیب کشیده بشم ولی روحمو به معشوقش نفروشم!......."
************
پارت تیزر قبل این اپ شد جا نندازینش❤
فن ارت کاور هم مال بنده است😂😁
البته قدیمیه با کمی تغییر 😁😅
مثل همیشه حمایت و ووت و کامنت نشه فراموش😍💜
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
