⭕64⭕

1.4K 252 314
                                        

_دَر هَر لَحظهِ، اَز خود دَربَرابَرِ فَریبِ شِیطان حِفاظَت کُنید_

انجیل

⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕

جزیره‌ی ججو..
ساکت و آرامش بخش، شبهاش رو به صبح میگذروند و صبح‌ها با شور و هیجان، میتابید..
از کریسمس تنها چند روز گذشته بود..
توریست‌های زیادی، مثل هر سال گذشته، به جزیره اومده بودن و خیلی‌هاشون تو مجلل ترین هتل‌های جزیره اقامت داشتن و این موقع از ظهر، اکثرا مردم به ساحل میومدن تا اوقات فراقتشون رو بگذرونن..
در کنار تمام اینها، عمارت مجلل بزرگی که متعلق به ته‌چان و افرادشون شده بود، از ته‌ایل پذیرایی میکرد..
ته‌ایلی که از دیشب، توسط برادرش به ججو نقل مکان کرده و اینجا اقامت کرده بود..
بازم اوضاع جالبی به چشم نمیومد..
همین دیشب که نامجون تصمیم گرفت حیوونِ وحشیش رو به جونِ سگ بیچاره‌ی هواسا بندازه، ته‌چان برادرش رو مجبور کرد از سئول خارج بشن..
هرچند که ته‌ایل نمیخواست از عمارتِ اصلیشون جدا بشه و همونجا اقدام به پیدا کردن جین با یه روش دیگه‌ای بکنه، ولی بازم سعی کرد با برادرش مدارا کنه..
نفهمید چطور هواسایی که با عصبانیت بابت کشته شدن سگش، سر ته‌چان فریاد میکشید رو، همراه با افرادش به بیرون از عمارت فرستاد..
نقشه‌شون به کل، خراب و بی‌مصرف به نظر اومده بود..
اونا به واسطه‌ی جگلیونِ لعنت شده‌ی نامجون، نتونستن اتاق‌های عمارت رو بگردن..
نمیدونست داره چه اتفاقی میوفته و نگران بود..
تا وقتی چشمهای نقره‌ای و مغرور پسرکش رو دوباره نمیدید، نمیتونست یک جا بند بشه..

" میدونم نامجون.. سعی داره سوکجین رو ازمون مخفی کنه.. تو از این موضوع خبر داری؟!.."

ته‌ایل درحالی که تیکه‌ای از مرغ سرخ‌ شده و خوش طعمی که توسط آشپز عمارت تدارک دیده شده بود، داخل دهانش می‌جوید با تردید و چشمهای ریز شده، پرسید..
ته‌چان با حرفی که شنید، با اکراه کارد و چنگالش رو توی بشقاب سفید رنگ گذاشت و با دستمال دهانش رو به نرمی پاک کرد‌..

" من از این چیزایی که میگی هیچ اطلاعی ندارم.. فقط همین قدر میدونم که سوکجین وقتی تو رو دستگیر کردن، خودش رو باخت و بخاطر اینکه به حقش برسه، میخواست هرکاری بکنه.. و بعدش.. افرادمون بهش سخت گرفتن.. تهدید به کشتنش نکردن، ولی نگاه‌های افرادمون نسبت بهش تغییر کرده بود چون تو نبودی که مجبور شن بخاطرت غرور و زورگویی‌های سوکجین رو تحمل کنن.. همین باعث شد جین فرار کنه.. اینکه فرار کرده.. خودش مقصره!.. بخاطر حفظ گنگم که شده باید دست از این کارات برداری ته‌ایل.. خودت بهتر از هرکسی میدونی چقدر برای نگه داشتن گنگمون تلاش کردیم.. نباید بخاطر جاه طلبی‌های سوکجین خراب میشد!.."

ته‌چان با لحن جدی و نگاه تاثیر گذاری، توضیح داد..
لیوان پایه بلندش رو از شامپاین مرغوبی که سفارشی و چندین ساله از غرب براش آورده بودن رو، پر کرد و قُلوپی بین حرفهاش، ازش نوشید..

⭕ Silver Devil ⭕Donde viven las historias. Descúbrelo ahora