⭕67⭕

1.9K 254 384
                                        


_آن وَقت کَسانی را کِه نافَرمانی میکُنند، مُجازات خواهیم کَرد_

دوم قرنتیان 10_6:3

⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕

سالن دلباز عمارت، بعد از صرف شام دوباره به رقص و شادی در اومده بود..
مهمون‌ها دوباره پایکوبی میکردن و زنها جوری عشوه میومدن که انگار هیچ‌کدومشون بویی از گنگستر بودن نبرده بودن!
مردهای سن بالا و حتی جوون‌ها هم، با اصالت خاصی گوشه به گوشه‌ی سالن اصلی رو احاطه کرده و همراه با بقیه شب رو جوری میگذروندن که انگار پیدا شدن سوکجین و حتی فرار ته‌ایل از زندان یه امر بدیهی و کاملا نرمالی هستش..
اونها ذاتاً خونسرد بودن و این خصلت برای همچین افرادی خیلی مشهود بود..
نیازی نبود که مهمون‌ها و افرادِ گنگ کیم، برای دید زدن الهه‌ی زیبایی که دوباره برگشته بود، زیادی تلاش کنن..
چون همین حالا سوکجین، جوری بین بقیه می‌درخشید و نگاه های تحسین برانگیزی روش زوم بود که نایتمر سعی میکرد به دستور صاحب اصلیش، به خوبی زیبای چشم نقره‌ای رو از بقیه محافظت کنه..
پا روی پا انداخته و قسمتی از جین تنگ و مشکی رنگش، جرعت کاور کردن پوست سفید ساق‌ پاهاش رو نداشتن..
همچنان کت مشکی رنگی که با نگین‌های بیشماری از منجوق و پولک‌، طراحی شده بودن، پیراهن تیره‌ش رو پوشونده بود..
دو پسرعمو، بخاطر تنگ بودن فضا و افرادی که کنارشون نشسته بودن و هر از گاهی باهاشون صحبت میکردن، به هم چسبیده بودن..
جوری که جین مجبور شده بود شونه‌ش رو به قسمتی از سینه‌ی مرد تکیه ، و به کمرش هم فرصتی برای لمس تیکه‌های کار شده‌ی شکم نامجون، بده..
جین، حالا خودش رو مجبور به پذیرش رئیس وو و نگاه‌هایی که گاهاً از طرفش روش زوم میشد، کرده بود..
نمیخواست فعلا اهمیتی بده و سعی کنه از نگاه‌هاش، چیزی با دست بیاره..
فعلا احساسی که میگفت، شاید کریس این چند وقته زیاد از حد نگران هرزه‌ی بارش شده رو، کنار گذاشته بود تا از باقی جشن لذت ببره و البته!
وجود مردی که سعی در به دست آوردنش داشت و کنارش لمیده و به دستش آورده بود...

مهمون‌ها، جنبه‌ی جذاب دیگه ای رو، از هر دو مرد عمارت میدیدن..
رئسای جدیدی که کیپ هم نشسته و جگلیون مشکی رنگ و با ابهتی که کنار پاهاشون، لمیده و با چشمهای طلایی رنگش افرادی که از کنار صاحب‌هاش عبور میکردن رو بازجویی میکرد تا خطری تهدیدشون نکنه..

" ساعت از نیمه‌ی شب هم میگذره.."

نامجون دست از نوازش کردنِ موهای براق و تازه اطلاح شده‌ی کمر نایتمر گرفت..
زمزمه‌ی جین جایی مابین گردن و خط فکش، اونم درحالی که از قصد لبهای داغ شده از شدت نیازش رو به گوشهاش می‌مالید، باعث شد کاملا حواسش رو به شیطان کوچولوی کنارش بده..
نیازی به توضیح نبود، چون چشمهای منتظر جین، وادارش میکرد هر چه سریع تر به دستورش اهمیت بده..
که یعنی سورپرایز سومی که ازش گفته و هنوز سکرت مونده بود..

⭕ Silver Devil ⭕Où les histoires vivent. Découvrez maintenant