⭕45⭕

1.3K 234 380
                                        

_وَلی بَخشِش خُداوَند هَموآر اَست_

انجیل_رساله رومیان

⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕

با صدای ناله‌های ریزی بلافاصله خواب از سرش پرید!
چشمهاش بخاطر خوابالودگی هنوز تیره و تاره میدید..
پنجره، نوری تیزی از خورشید رو از خودش عبور میداد و جیمین حدس میزد که باید سر ظهر باشه..
دیشب بخاطر بد شدن حال سوکجین مجبور شد باهاش به خونه برگرده..
بعدش هم دعوا و بحث‌هاش با شوگا که جز دردسر چیزی براش نداشت باعث شده بود بی‌خوابی به سرش بزنه و سر صبح تازه پلکهاش روی هم بیاد و تا الان کنار جین روی تخت خوابش برده بود..

" چی شده؟.."

جیمین با صدای گرفته‌ی اول صبحش زمزمه کرد و دستی توی موهای صورتی کمرنگ شده‌ش کشید..
باید دوباره رنگ رو ترمیم میکرد چون موهاش هم بلند تر شده بود و هم رنگش رفته بود..

سوکجین جواب نداد..
به جاش از روی تخت با پاهای سست بلند شد و به بدنش کش و قوسی داد..
خمیازه کشان سمت حمام اتاقش رفت تا دوش بگیره..
دیشب بخاطر خمار بودنش نتونسته بود آبی به بدنش بزنه و حس میکرد انقدر عرق کرده که کل جسمش چسبناک شده بود!
شیر وان رو باز کرد و گذاشت پر بشه..
بمب خوش‌بویی رو داخلش انداخت و تا وقتی اب وان رو پر کنه، جلوی آینه قدی توی حمومش ایستاد..
زیر چشمهاش یکم کبود بود و صورتش بیحال به نظر میرسید..
انگشتهای بلندش رو روی پوست صاف و سفید صورتش کشید..
ناخن های بلند و برجسته‌ش تنها لاک مشکی رنگ و طراحی ساده‌ای نیاز داشتن تا بیشتر به پوست سفیدش جلوه بدن..
شاید باید امتحانش میکرد..
تصاویر محوی از دیشب به ذهنش میومد..
اکثر تصاویر حاله‌ای از رنگ قرمز و استیج پر زرق و برق همیشگی داشتن..
و چهره‌ی پسرعمویی که چندین ماه ندیده بودتش..
نمیخواست بیشتر از این به افکار بیهوده‌ش بها بده..
میدونست چیزی که مصرف میکنه توهم‌زای قوی ای هستش پس مطمئن بود اکثر چیزهایی که توی های بودنش می‌بینه توهمی بیش نیست..

وقتی کاملا برهنه شد توی وان نشست..
بوی گل یاس که از بمب حمامش بود، ریه‌هاش رو پر کرد..
دستش رو دراز کرد و از بین قفسه‌های حمام پاکت سیگار معروفِ رئیس وو رو بیرون کشید..
از همون سیگارهای لعنتی‌ای که مخصوصا برای کریس ساخته میشد..
اون مرد تجملاتی و تشریفاتی عاشق همین چیزای مجلل و مثلا گنگستری بود..
جین یادش نمیومد نامجون چندبار سیگار میکشید یا شاید اصلا نمیکشید..
یادش نمیومد چندبار رابطه داشته یا شاید اصلا رابطه‌ای نداشته..
یادش نمیومد چندبار زن یا مردی رو همراه پسرعموی جذابش درحال سکس یا بوسیدن دیده..
سوکجین واقعا چیز زیادی از نامجون نمیدونست چون از یه سنی به بعد دیگه اهمیت نمیدادن..
شاید اسمش رو بزرگسالی و دغدغه میذاشتن ولی دراصل این طور بود که جین هیج وقت نخواست بعد مرگ نانسی با هر چیزی و هر کسی حال کنه..
جین توی 10 سالگی شروع به تغییر کرد تا اینکه به نوجوونی و ریخت و پاش های شبانه رسید..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now