نفس جین تو گلوش برید!
چی میشنید؟!
رئیس وو چیکار کرده بود که باز این جین بود که خبر نداشت؟!
" اون برای همیشه از خاطرت محو شده چون خودش اینو خواست.. به دستت نیاورد چون میدونست تو دستهای منی.. تو... بازیچهی منی و من بازیچهی تو.. این خیلی بد شد چرا که من میخواستم مجبورش کنم دست از خیال پردازی هاش نسبت به فردی که ماله منه، برداره ولی اون خودش زودتر متوجه شد که تو به نام یکی دیگه مُهر و امضا شدی.."
نامجون خودشون رو به چالش میکشید درحالی که جین بخاطر رفتنِ کریس اونم بدونم هیچ خداحافظی و خبری، کم مونده بود اشکش دربیاد!
کریس وو با خودش و زندگیش چه غلطی کرده بود و چرا!؟
چرا باعث رفتنش شده بود؟!
یعنی احساسات انقدر برای یه مرد میتونه عمیق باشه که فقط بذاره و فرار کنه؟!
هنوز دست نامجون سمت کمربندش نرفته بود که با صدای زنگ گوشیش، مکث کوتاهی کرد و سر چرخوند..
لعنت!
یادش رفته بود که موبایلش رو روی سایلنت بذاره و حالا وسط کارشون مجبور بود کنجکاویش رو برطرف کنه..
' مون چائه وون '
نام مخاطبی بود که روی اسکرینش، تو تاریکیِ ضعیف و نورهای سرخ رنگ، خودنمایی میکرد..
نامجون موبایلش رو از روی کاناپهای که پیراهنش رو هم همونجا پرت کرده بود، برداشت و با ابروهای بالا رفته از تعجب، گداشت تا انگشتش اون دایرهی سبز رنگ رو به طرفی بکشه و بلافاصله اون رو روی گوش چپش بذاره..
" نامجون.."
" صداتون رو دارم خانوم.."
اولین مکالمهای بود که سوکجین هیچ ایدهای نداشت فرد پشت خط که 'خانوم 'خطاب شده بود، چه کسیه..
" نمیخواستم وقتت رو بگیرم ولی از اونجایی که خودت زنگ نزدی، خواستم پیگیری کنم.. "
" بفرمایید.."
نامجون با حالتی که میشد نارضایتیش رو بابت حواب دادن به تلفن و این مکالمه خوند، جواب داد و درحالی که موبایلش رو بین شونه و گوشش قرار میداد، با هر دو دست مشغول باز کردن کمربتدش شد و چشمهای منتظر سوکجین، بلافاصله به عضوی برخورد کرد که با آزاد شدنش، بیرون پرید و نامجون از همین فاصلهی کوتاه میتونست آب دهانِ آفرودیتِ در بندش رو که با دیدن دیکش راه افتاده و از بین توپِ قرمز رنگ گگ تا جایی نزدیک به چونهش کشیده شده، ببینه..
پوزخندی به حال داغونش زد و چندبار دیک متورمش رو توی مشتش بالا و پایین کرد و از حس خوبش لب گزید تا صداش به مخاطب پشت خط نرسه..
خودشم با دیدن دلبری که این طور بیدفاع بین طنابها زندانی شده و منتطر گاییده شدنه، شق کرده بود و نیاز به کام شدنش داشت..
" خودت نیومدی کلینیک تا جواب تستت رو ببینی و با هم دربارهی روند درمانت بحث کنیم.. میخوام بگم که اون جواب تستِ سلامت روان به دستت رسید؟.. برات پستش کرده بودم و تاکید کردم به دست خودت برسونن.."
ESTÁS LEYENDO
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
