پس جین هم میدونست چطور بازی رو به نفع خودش و شهوتش پیش ببره!
فقط نیشخند کوتاهی از فاصلهی کم صورتهاشون زد و دستش رو به آهستگی از یقهی پیراهن تا سینهی عضلانی و برجستهی پسرعموش کشید و نوازشش کرد..
میدونست که نباید به بازوی زخمی و باندپیچی شدهش، زیاد نزدیک بشه و شوخی کنه..
مسترِ جذاب و فاکرش، تازه میتونست دست آسیب دیدهش رو به طور کامل حرکت بده..
" بشین و تماشا کن.."
با صدای نازک شده از مصرف مخدرش زمزمه کرد و نامجون نگاه از تیلههایی که سرخ و هوسناک شده بودن ، گرفت و چند قدم عقب رفت..
نمیخواست دوباره روی کاناپه بشینه و دوست داشت با چشمهای خودش و از نزدیک، دوباره این تیکه مجسمه رو دید بزنه و ستایشش کنه..
جین کمر و باسنش رو از پشت به میلهها رسوند و جوری که پشتش به میله و نامجون باشه، به آهستگی خم شد و همزمان با آهنگ، جوری که به پهلوها و رونهاش پیچ و تاب میداد و عشوه میومد که باعث برجسته شدن اون حجم بزرگ زیر شلوار پسرعموش بشه..
میله رو بین لپهای باسنش هدایت کرد و این شکاف باسنش بود که به دور میلهی داغ شده، کشیده میشد..
نامجون با دیدن باسن برهنهای فقط یه بند نازک و چرم از بادی، بین شکاف باسنش گیر کرده بود و حالا به جز اون، جوری روی میله سواری میکرد و بالا و پایین میشد که بخواد دست بندازه دور گردن دلبرکش و مستقیم مجبورش کنه همون جوری که به میله سواری میده، به دیک مسترشم سواری بده!
" شت.."
زمزمهی درموندهی مستر به گوشهای تیز جین هم رسید..
هر دو حس میکردن فضا براشون گرمتر میشه و این نامجون بود که با بیقراری بدون اینکه چشمهای هیزش رو از نمایش مقابلش بگیره، دستش رو روی خشتک برامدهش گذاشت و سر دیکشو نیشگون گرفت..
نالهش رو توی گلو و سینهش خفه کرد و دوباره دستش رو از روی شلوارش برداشت..
جوری که جین بعد چند حرکت کوتاه، باسنش رو از میله جدا کرد و با قدمهای میزونی که تلق تلق صدا میدادن، سمت مردش اومد و به همون یقهای که تا چند دقیقه پیش نوازشش میکرد، چنگ محکمی زد و روی کاناپهی نزدیکتر، جسم نامجون رو هل داد..
مرد بزرگتر نمیدونست چه اتفاقی درحال رخ دادنه ولی همین که جین پاهاش رو دو طرفش قرار داد و بلافاصله روی حجمی از دیکش، باسنش رو فشرد ، فهمید لپ دنسی که دستورش رو داده بود، درحال رخ دادنه!
" اوه فاک بیب.. شروع کن.."
جین خندهی کوتاه و مستانهای نزدیک به صورت مسترش کرد و اولین حرکت، باسن برهنهش بود که همراه با حرکت قوص کمرش، به خشتک مرد زیرش مالیده و صدای 'هوممم ' مانندی از بین لبهای به هم چفت شدهش بیرون اومد..
نامجون با حس لذت بخشی که باعث میشد دیکش اون زیر برامدهتر بشه، به کمر باریک آفرودیت چنگ محکمی زد و به جسمش فضا داد تا بیشتر روی کاناپهی کوچیک و تنگ از پشت تکیه بزنه..
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
