جوری کمر باریکش به عقب قوس برمیداشت و دستهاش از میله جدا میشد که نامجون بخاطر افتادنش، احساس خطر میکرد ولی این جین بود که با مهارت فوق‌العاده‌ش، بلافاصله یکی از پاهاش رو به دور میله قلاب میکرد تا از افتادنش جلوگیری کنه..
جوری موهای به رنگ شبش، با هربار پیچ و تاب خوردن مثل موجی از دریای سیاه، به رقص درمیومد که مرد بزرگتر یه جایی بین پاهاش احساس قلقلک بکنه..

جین میرقصید و میرقصید..
به اندازه‌ی تمام شبهای نفرین شده‌ای که به عمارت برگشته و از میله جدا شده بود، میرقصید..
با عشق هربار جسمش رو روی میله میلغزوند تا به نامجون نشون بده چقدر مهارت داره و چطور میتونه عقل از سرش بپرونه..
ولی...
ولی فقط چند ثانیه‌ی کوتاه لازم بود که چشمش ناگهان دوباره به مردش کشیده بشه..
برقِ نگین‌های نقره‌ای، چشمش رو برای لحظه‌ای زد و کافی بود تا با یه نگاه کوتاه، ماسکی که باهاش خاطره داشت رو بشناسه..
نفسش بخاطر حرکات سنگین رقص، به شمارش افتاده بود ولی این تا وقتی بود که چشمش به ماسک نیوفته..
اونم ماسکی که نامجون از قصد روی چهره‌ش نشونده بود!

حتی نامجون هم متوجه‌ی مکث و تعجب دلبرکش شده بود..
موزیک همچنان ادامه داشت ولی دنسره ماهر، دیگه رقبتی برای ادامه دادن نداشت..
البته که نامجون به این موضوع اهمیتی نمیداد..
ولی ته دلش میدونست که جین فکر میکنه از کجا این ماسک رو پیدا کرده و حالا برای چی توی همچین موقعیتی، روی صورتش نشونده!

" رقصیدن کافیه.. کفش‌هات رو دوباره پات کن.. "

اولین دستوری بود که نامجون از لحظه‌ی ورودش به این سالن، داده بود و حالا منتظر اجراش از طرف اسلیوش بود..
سوکجین با چشمهای متعجبی که میشد شوکه شدنش رو هم حدس زد، میله رو به آهستگی رها کرد و پاهای برهنه‌ش رو روی زمین سرد گذاشت..
کفش‌های پاشنه دارش رو، درحالی که زیر چشمی به چهره‌ی پسرعموی ماسک‌دارش خیره بود، به پا کرد و وقتی مستر از روی کاناپه بلند شد و سمتش اومد، لبهاش رو با زبونش تر کرد..

نفس‌های تندش بخاطر رقص، سینه‌ش رو تند تند بالا و پایین میکردن و حس میکرد عرقِ باریکی، از شقیه‌ها و موهای کوتاه پس کله‌ش، تا نزدیکی سینه و کمرش کشیده شده..
نامجون نگاهش رو از تیله‌های روشن وفریبنده‌ی سوکجین گرفت و به وسط سینه‌ی سفید و گوشتیش داد..

خط‌ محوی که وسط هر دو سینه‌ش بود، باعث میشد نامجون بی اهمیت به مستر بودنش، ب این فکر بیوفنه که ناگهانی بوسیدن اون خط محو و وسوسه کننده، چه حسی میتونه داشته باشه؟!

" دوست دارم یه درتی دنس ازت ببینم بیب.. جوری که بعدش یه لپ دنس کوچیک روی پاهام داشته باشم و دیک برهنه‌ و باسن گردت رو روی رون پاهام حس کنم.. هوم؟.."

نامجون درحالی که همچنان ماسکِ دلبرش روی چشمها و قسمتی از صورتش به چشم میخورد، خم شد و در گوش سرخ شده‌ی جین زمزمه کرد..
سوکجین حتی تونست قبل از جدا شدنِ مستر ازش، زبون داغش رو جایی بین لاله‌ و قسمتِ حلزونی شکلِ گوشش حس و بخاطرش لرز کوتاهی کنه..
نامجون میخواست بازی کنه..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now