ولی رئیسِ بزرگِ گنگ کیم، چنان محو تندیس آفرودیتش شده بود که خیال نداشت جلوتر بیاد!
چشمهای تیزش، از ابتدای ورود روی پاهای توپُر و سفیدی زوم شده بود که با جورابِ چرم ساق‌دار و بلندی، تا بالای زانوش کشیده و قسمتِ کوچیکی از رون‌های گاز گرفتنیش که زیر چرم قایم نشده بود تا قلب نامجون برای همون تیکه‌ی سفید که با چرم مشکی تضاد فوق‌العاده‌ای ایجاد کرده بود، پَر بکشه..
پس‌ باکسی که داخلش یه ست لعنت شده‌ی چرم مشکی رنگ بود، به بهترین نحو ممکن تو تن اسلیوِ هوس‌انگیز مقابلش می‌درخشید!

صدای موسیقیِ ضرب‌دار، باعث شده بود قلب بی‌تاب نامجون هم باهاش ضرب بگیره و با قدم کوتاهی که پسرک برداشت، چشمهای حریصش اینبار روی کفش پاشنه بلند و مشکی که بخاطر برخورد نورهای رنگی، براق بودنش بیشتر دلبری میکرد، زوم شد و با خودش فکر میگرد، چطور میتونه راحت با اون پاشنه‌های بلند 20 سانتی راه بیاد، اونم جوری که با هر قدم و صدای تق تق پاشنه‌های کریستالی، باسن گرد و لختش به همراه رونهاش به بهترین نحو ممکن بلرزن و عشوه بیان؟!

" مستر.. از چیزی که می‌بینی راضی هستی؟.."

صدای ملوسِ سوکجین تو گوشهاش پیچید و باعث شد با بی‌میلی نگاه گرسنه‌ش رو از رونهاش بگیره و بالاتر بیاد..
باورش نمیشد سوکجینش بدون هیچ مخالفتی تصمیم گرفته این ست لعنتی رو تنش کنه و حالا با سورپرایزِ بعدی، آب دهانش رو نامحسوس قورت داد و دست راستش رو مشت کرد..
اون دیکِ تقریبا بزرگی که به نظر نیمه سفت میومد و بدون هیچ پوشش نفرین شده‌ای، از شکافِ بادیِ چرم مشکی رنگ بیرون افتاده بود ، چی میگفت؟!

" عاشقشم.."

جین بخاطر تحسینی که از بین لبهای کبود از سیگار پسرعموش بیرون اومد، قوص کوچیکی به کمر باریکش داد و انگشتهای بلندش با بازیگوشی ، بندِ بادیِ چرمش رو به بازی گرفت و باهاشون ور رفت..
بندهایی که دونه به دونه به هم متصل شده بودن و از جایی نزدیک به دیک برهنه ، تا زیر سینه‌ش رو می‌پوشوند و در آخر نزدیک به همونجا، گره‌ی شُلی زده شده بود..

بخاطر حس خوبی که از تعریف کوتاه نامجون شنیده بود، میله‌ی استیلی که بهش تکیه زده بود رو توی دستش محکم گرفت و سعی کرد نسبت به چشمهای هیزِ مسترش، بی‌اهمیت باشه..
کمی مخدر مصرف کرده بود..
دقیقا از همون فرمول رئیس وو که به دستور نامجون تبدیل به سیگاری با روکش مشکی رنگ شده بود..

احساس بهتری داشت چون میتونست با خیال راحت، مرد مقابلش رو اغوا کنه..
جوری که نامجون به خودش حرکت داد و بالاخره روی تک کاناپه‌ی قرمز رنگ نشست و منتظر به منظره‌ی جذابش خیره شد تا نمایشِ آفرودیت شروع بشه..

" برام برقص.. اغوام کن.. دقیقا همون طوری که تو کلاب رئیس وو انجامش میدادی.."

نیشخندِ شیطون مرد کوچیکتر، باعث شد نامجون بی‌توجه به تمام نقشه.هایی که تو ذهنش برای امشب کشیده بود، کمی بدنش رو به جلو بکشه و خم کنه تا بهتر بتونه استیجِ بلند و زیبا رو دید بزنه..
سوکجین معطل نکرد..
ابتدا کفش‌های پاشنه بلندش رو از پاهاش بیرون آورد تا بتونه پاهای برهنه‌ش رو راحت‌تر روی میله بذاره و بالا بره..
با احتیاط و سرعت کنترل شده‌ای، از میله بالا رفت و حدود یک متر از زمینِ آینه‌ای و براقِ رقص، فاصله گرفت..
آهنگِ جدیدی پخش شد و نیازی به صدای بلندش نبود..
سوکجین میتونست این نمایش رو بدون صدای بلند آهنگ و جیغ و فریاد های مردهای مست و عرق کرده و البته حشری، پیش ببره..
همین حالا هم، وقتی با آهنگ خودش رو دور میله پیچ و تاب داد و یگی از رون‌هاش رو به دور استیلِ خنک پیچید، مرد بزرگتر زبونش رو روی لب پایینش کشید و به میله لعنت فرستاد..
حالا چند مین از رقص و حرکات جین گذشته بود و هربار که پاها و دستهاش از دور میله شُل میشد و سه متر ارتفاع رو با سرعت زیادی به پایین سُر میخورد، نامجون میتونست صدای ساییده شدن بدن نیمه برهنه‌ی دلبرک با میله‌ی استیل رو ، بین صدای ضرب آهنگ بشنوه..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now