نامجون درست لحظه‌ای پیداش شد ، که جین با عصبانیت از چیز‌هایی که چوی میگفت حقیقت هایی دستگیرش میشد ، و میخواست باور کنه که انگار رئیس وو با هانیول متحد شده..
ولی با حرفِ آب رو آتیشِ نامجون، نه تنها اعصابش آروم‌تر و خیالش راحت‌تر نشد، بلکه بخاطر این بی‌اطلاعی، میخواست هم پسرعموش رو و هم کریس رو به جهنم بفرسته!
چه دلیلی داشت که جین هیچ چیز کوفتی‌ای راجع به این مسئله نمیدونست؟!

از اون گذشته..
دیدن نامجونی که با بازوی خونالود و لباس‌های خونی شده، مقابلشون ظاهر شده بود و باعث شد همه‌ی افراد با تردید نگاهشون رو هم بچرخه و برای کمک کردن به رئیسشون، به شک بیوفتن..

جرعت مستقیم جلو رفتن رو نداشتن و جین میتونست رنگ پریده و اوضاع آشفته‌ی مرد مقابلش رو ببینه و فعلا خودش رو قانع کنه که اهمیت نده..

" نامجون اینجا چه اتفاقی داره میوفته؟!.."

جین خونسرد بود..
' فعلا ' روی لحنش تسلط داشت ولی میدونست تا دهان نامجون باز بشه، ممکنه همه چیز رو به آتیش بکشه..
کاش میشد برای خونسرد نگه داشتنش از این بی‌اطلاعی، سیگار کاور مشکی رنگش رو دود میکرد ولی انگار وقتش نبود..
ولی اوضاع برای نامجون فرق میکرد..
اون تیر خورده بود و درد داشت..
خون سرخ‌ رنگ، مسیر طولانی رو از بازوش تا نوک انگشتاش طی میکرد و سپس روی زمینِ سرامیکی، چکه چکه رد مینداخت ، ولی فعلا کارای مهم‌تری داشت..

هرچند سرش گیج میرفت و چشمهاش سیاهی..
باید جین رو مجاب میکرد تا دوباره شاهد لجبازی‌ها و سرکشی‌های دلبرش نباشه..

" کریس برای جاسوسی به داخل عمارت هانیول و دستگاهش نفوذ پیدا کرده بود.. فقط چون خودش نمیخواست بفهمی، چیزی بهت نگفتم.. وگرنه اون زمانی که فکر میکردیم کریس واقعا داره با هانیول همکاری میکنه، بهم خبر داد جای هانیول کجاست و حالا رن___"

" رن نیست!.. تو هیچکدوم از اتاق‌ها و سرویس‌ها و هرجای فاکی‌ای که تصور کنین گشتیم و حتی سگ‌های شکاری هم نتونستن ردی از بوش بگیرن!.. "

چوی دومرتبه فریاد زد و بین حرف نامجون پرید و اینبار اسلحه‌ش رو با عصبانیت شدیدی، محکم روی زمین کوبید و صدای کوبیدنش، شونه‌های حاضرین رو از جا پروند!

" ر..رن کجاست؟!.."

اینبار فقط جین بود که خیره به کریس زمزمه کرد و صادقانه، همه چیز رو از چشم مرد مقابلش می‌دید..
مردی که بخاطر فراموش کردن و تلافیِ تمام گذشته‌هایی که با هم توی گولو داشتن؛ برای گرفتن هانیول از جونش مایه گذاشته بود تا فقط دینش رو ادا کنه و بره..
بره و هرگز چشمش، دوباره به نقره‌فام‌های فریبکارِ مرد روبه‌روش، نیوفته..
بره و دیگه دنبال پیدا کردنِ احساسات خالصانه‌ای، تو چشم‌های پسرک زیبا نباشه..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now