" فکر کردی نفهمیدم از وقتی بدون جین برگشتیم گولو، چقدر توی خود لعنتیت فرو رفتی و رفتارت هر لحظه بدتر و آشفته‌تر از قبل شده؟!.. کریس بهم گوش میدی؟!.. کافیه هرچقدر گذاشتیم تو حال خودت باشی و توی خودت بریزی.. "

جیمین یه بند غر میزد..
اون مو صورتیه کوچولو، پیش خودش فکر میکرد میتونه احساسات شکسته‌ی کریس وو رو درک کنه؟!
اون چی میدونست؟!
از اینکه احساساتش به بازی گرفته بشه، چی میدونست؟!
از اینکه احساسات صادقانه‌ش با دورویی و فریبی که از معشوقش خورده، چی‌ میدونست؟!
چی میدونست وقتی جین تو چشمهاش زل زده بود و با لحن تمسخر آمیزی گفته بود ' صبر کن!.. نکنه اون یکباری که باهات خوابیدم باعث شده همچین مزخرفاتی برام سر هم کنی؟..'
جیمین عملا نمیدونست اون روز توی عمارت، کریس چطور خورد شد و دم نزد..
هیچکس..
کریس به هیچکس نگفته بود که جین از روز اول نقشه داشته و نزدیک شدنش فقط یه دسیسه‌ی فاکی از طرف پسرعموش بوده..

" و حالا چی شده؟!.. توی میخوای با دشمنش متحد بشی و بر علیه گنگ سوکجین، اقدام کنی؟.. بهم نگاه کن بگو انقدر زود از کسی که ادعای عاشقیش رو میکردی، زده شدی که میخوای از پشت بهش ضربه بزنی؟.. "

" توی لعنت شده چی میدونی جیمین!؟.. چی میدونی وقتی خورد شدم و توی لعنت شده فقط زبونت رو تکون میدی درحالی که اونجا نبودی و بی‌رحمیِ اون تخم حرومی رو ببینی!.. تو هیچ‌چیز نمیدونی و حالام فقط تنهام بذار!.."

کریس با اوقات تلخی فریاد زد ولی باعث نشد جیمین دست از تلاش هاش برای سرعقل آوردن کریس بکشه..

" خیلیم خوب میدونم چقدر روح و روانت تحت تاثیر قرار گرفته و میخوای چیکار کنی!.. تا وقتی لپتابت از ایمیل اون هانیول لعنت شده پاک نشه من بهت اخطار میدم که نه به سوکجین و هواسا خیانت کنی و نه به احساسات خودت و موقعیت گنگمون!.."

جیمین مصمم بود و میدونست اگه پاشو بیرون بذاره، مرد بزرگتر میخواد به ایمیل هانیول، موافقتش رو برای متحد شدن باهاش و ضربه زدن به چوی انجام بده..
و این وسط جیمین میدونست که ممکنه به سر کریس بزنه و بخواد به گنگ جین هم از نظر شکست توی ماموریت‌هاشون ضربه‌ای بزنه..
کسی چه میدونست شاید بین عشق و نفرت واقعا یه باریکه‌ی مویی لازم بود تا نابود بشه..

" برو بیرون جیمین وو!.."

داشت صبرش لبریز میشد..
میدونست جیمین پای حرفی که بزنه می‌ایسته و انقدر یه دنده بود که ندونه داره رو مخ کدوم اژدهایی رژه میره!

" نمیرم_"

کریس مهلت نداد حرف جیمین به پایان برسه و درحالی که نیم‌خیز میشد، کلاسور بزرگ رو از روی میز کارش چنگ زد و بدون اینکه فکر کنه داره چه غلطی میکنه، با عصبانیت اون رو مستقیم سمت جیمین پرتاپ کرد!
کلاسور قطور، با تمام برگه‌ها و نوشته‌هایی که بینش چپونده شده بود، با به پرواز در اومدنش سمت پسرک مو صورتیِ کنار دیوار، توی هوا پخش و به اطراف ریخته شدن..
نفس جیمین با صدای وحشتناک کوبیده شدن کلاسور ، جایی بین دیوار پشت سری و جسم خودش، برید!
اتاق لحظه‌ای توی سکوت فرو رفت..
هر دو مرد، یکی با چشمهای بهت زده و دیگری با چشمهای آتشی که هنوز شعله‌هاش نخوابیده بود، به هم زل زده بودن..
جیمین پیش خودش فکر میکرد کاش هیچوقت دیروز به کریس تلفن نمیزد و ازش نمیخواست برای خوندن یه پاکت نامه، به کلاب بیاد..
کاش همون روز اون پاکت نامه رو میسوزوند و نمیذاشت پدرش چیزی بفهمه..
نامه‌ای که کریس خونده بود، از لی هانیول بود ولی جیمین تازه فهمیده بود محتویات نوشته‌ش چی بوده!
اینکه هانیول از کریس میخواست متحدش بشه..
وقتی دو روز پیش کریس بدون جین به فرودگاه اومده بود، تونسته بود رد خشک شده‌ی اشک‌هاش رو تشخیص بده..
تونسته بود قلب شکسته‌ش رو حس کنه..
جیمین و کریس، نسبت خونی نداشتن ولی از وقتی یادشون میومد ، با نخ نامرئی روح‌هاشون به هم وصل شده بود..
جیمین کمر پدرخوانده‌ش رو خم شده می‌دید..
اولین تجربه‌ی عاطفی و احساسی برای کریس اتفاق افتاده بود و پسر مو صورتی میخواست کمکش کنه تا با هم از پسش بربیان..
البته تا قبل اینکه هانیول بخواد از شکراب بودنه رابطه‌ی کاریِ کریس و چوی سواستفاده کنه..
هانیول میدونست بین این دو مرد خوب نیست و حالا با فرستادن نامه‌ای، میخواست کریس رو با خودش متحد کنه تا مرد عینکی به چوی ضربه‌ای بزنه و از طرفی خود هانیول هم زیر سایه‌ی کریس نفس راحت تری بکشه و خیالش راحت‌تر باشه!
ولی حالا که گنگ سوکجین با چوی متحد بودن، متحد شدن خودشون با هانیول یعنی نابودی و خیانت!
یعنی خیانت به هواسا و سوکجین..
و جیمین ابدا این رو نمیخواست ولی به نظر، نظر کریس چیز دیگه‌ای بود..
زخم خورده بود..
از جین و چوی..
و حالا..
جیمین میترسید کریس توی سرش نقشه‌های انتقام یا همچین مزخرفات بچه‌گانه‌ای باشه!
ولی جیمین هیچوقت درک نمیکرد، قلب شکسته و آسیب دیده‌ی یه عاشق هیچوقت دنبال دلیل و منطق نمیگرده..
نمیفهمید، کریس حالا توی چه باتلاقی دست و پا میزنه و میخواد روح و قلب خسته‌ش رو تسکین بده..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now