" میخواستم توی سالن رقص، زودتر بهت بگم ولی ترجیح دادم رو چیز دیگهای تمرکز کنیم.. "
نامجون، خیره به راه رنگیِ تیلههای روبهروش، نزدیک به صورت جین پچپچ کرد طوری که پسرک تونست رایحهی تند اکالیپتوسِ آدامسش رو استشمام کنه..
متوجه شد، نامجون دوباره سیگار مصرف کرده و عادتش رو که بعد کشیدن سیگار، بلافاصله آدامسی با همین طعم همیشگی میجوید رو، فراموش نکرده بود..
از تصور اتفاقاتی که توی سالن رقص رخ داده بود، از داخل لبش رو گزید و مسیر چشمهاش رو منحرف کرد..
خجالت نمیکشید..
فقط جای مناسبی نبود که بخوان راجع بهش بحث کنن..
چرا که همین حالا اخمهای در هم تهایلی که چند صندلی پایین تر نشسته بود رو، روی خودشون حس میکرد..
" چوی و تمام افرادی که اینجا نشستن نمیدونن که توی گولو با رن آشنا شدی.. نمیخوام کسی بفهمه توی گولو چیکار میکردی جین.. پس وانمود کن چیزی نمیدونی تا زمانی که خودت رن رو صحیح و سالم برگردونی.. حله؟.."
وقتی جین دستش رو زیر میز آورد و روی زانوش گذاشت، چشمهای تیز نامجون روی مچ دستش که آستینش کمی کنار رفته و خونمردگیِ جای طنابها، روشون مشخص شده بود، نشست..
وقتی هر دو همزمان از هم فاصله گرفتن، طوری که کسی متوجه نشه از زیر میز، آستینِ سوکجین رو که کنار رفته بود دوباره پایین کشید و ساییدگیِ پوست سفیدش رو پوشوند..
هر دو پسرعمو به روی خودشون نیاوردن ولی جین میتونست تپش قلبش رو از این حرکت حس کنه..
نامجون زیر پوستی به تکتک جزئیات دقت داشت ولی برق نگاهِ رنگیش رو که هربار بعد رد شلاقها، میدید باعث نمیشدن تا به خودش بیاد و این عذاب رو تموم کنه..
کل افراد گوش شده بودن ولی هیچکس به طور دقیق نفهمید داستان بین دوپسرعمو از چه قرار بود..
جین با چهرهی مغموم و تقریبا گرفته ای به پشتی صندلیش تکیه زد و تو فکر فرو رفت..
دلش برای رن کوچولو تنگ شده بود و به یاد تمام اون لوس بازیها و شیطونیهاش، نگران شده بود..
تصور نمیکرد رن هم مثل خودشون پسر یه گنگستر باشه و حالا تو دام هانیول گیر افتاده بود..
نامجون صداش رو با تک سرفهای صاف کرد تا نظم مذاکره دوباره برگرده و باسنش رو، روی صندلی با روکش زیتونی، تکونی داد..
دستهاش رو داخل هم قفل کرد و کمی بالا تنهش رو به جلو و روی میز خم کرد..
" خب.. قراردادنامه رو بنویسیم یا از همینجا برمیگردین گولو و متحد شدن با مارو فراموش میکنید؟!.."
نامجون پرسید و مستر چوی، بعد نفس عمیقی که کشید، اشاره کرد تا روان نویسی براش بیارن تا اون قراردادنامهای که رئیس کیم راجع بهش میگفت رو امضا کنن..
رن توی خطر بود و چوی حاضر بود هرکاری برای سالم نجات دادنش انجام بده..
_____
پاکت نامهای که هانیول برخلاف اینکه براش ایمیل کنه، به کلابش فرستاده بود و حالا خونده بودتش، باعث میشد بیشتر به کاری که میخواد بکنه ایمان بیاره..
نامهای که به دست جیمین افتاده بود و تلفنی کریس رو ازش باخبر کرده بود، حالا تبدیل به یک کابوس شده بود..
کریس از شدت کلافگی چنگ محکمی به موهای بلندش زد..
نفسش رو عمیق و مرتب بیرون داد تا به سرش نزنه و همینجا نکوبه تو دهن پسر روبهروش!
چرا باید جواب جیمین رو میداد درحالی که این قضیه هیچ ربطی بهش نداشت و چیزی از قوانین نمیدونست!؟
اون یه الف بچه که تمام زندگیش فقط دور میله میرقصیده و هرزهی کلاب خودش بوده، حالا جوری بازخواستش میکرد و ادعا داشت همهچیز از قوانین یه گنگ و معاملههاش حالیش میشه، که کریس وو رو توی جیب کوچیکهی پشت شلوار جینش چپونده بود!
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
