PART_5

934 184 18
                                    

سلاااام...
خوبه ووت ها از سی رد کرد...بوس بعتون⁦ಥ‿ಥ⁩
(منتظر بیشترشدنشونماااا)


نیمه شب شده بود و یونگی هنوز خوابش نبرده بود،اون مرد عجیب و غریب گردنشو پراز مارک کرده بود و گفته بود من صاحبتم بعدشم رفته بود‌.
دستی روی گردنش کشید و بخاطر درد ناله ارومی کرد،اون مرتیکه احمق انگار گردنشو جوییده بود.
یونگی تمام شب بهش فکر کرد،هیچ نظری راجب این که اون شخص کی بود نداشت.
بالاخره یونگی ساعت سه صبح از خستگی بیهوش شد.
تمام روز بعد حسابی توفکر رفته بود و چیزی از اطرافش نمیفهمید...
با کرم به زور اون لکه ها رو پوشون ه بود ولی بازم لباس یقه اسکی پوشید و ماسک زد تا لپش مشخص نشه،بجاش ب همه گفت که سرما خورده البته منظورم از همه جونگکوک بود.
عصر بازم با جکسون کلاس داشت سرجاش نشست و منتظر اون پسر موند ولی استرس زیادی داشت،اون مرد دیشبی...
مثل اینکه دیده بود جکسون لپ یونگیو بوسیده،این یعنی اون اینجا بود.
با دلهره دور و برشو نگاه کرد که...
#سلام.
با شنیدن صدای جکسون بهش نگاه کرد و وای...
+صورتت چیشده جکسون؟سلام.
جکسون که صورتش کبود بود لیخندی زد و جواب داد:
#هیچی...دعوام شد.
+اومممم،باشه.بشین که شروع کنیم.
برخلاف دفعات قبل ایندفعه جک کاملا به یونگی چسبید و دستشو روی رون پای یونگی گذاشت،یونگی کمی لرزید و با یادآوری اون فرد،سریع عقب کشید:
+حواست به رفتارت باشه جکسون.
جکسون دستشو گرفت و باشه ای گفت.
و بعد به درسشون ادامه دادن.
بین درس یونگی اتفاقی نگاهش به میزی کمی اونطرف تر افتاد و لرزید،از نگاه خیره و اخم مرد که بقیه صورتش زیر ماسک بود ترسید،انگار که (همون مرد) باشه.
با ترس از جاش بلند شد تا چیزی به مرد بگه که مرد به سمت در یورش برد.
#چیشده.
یونگی اب دهنشو قورت دادو جواب جکسون رو داد:
+هیچی،بیا ادامه بدیم.
___________________
جونگکوک از پنجره نگاه دیگه ای به ماشین روبه روی خونه انداخت و اخم کرد،اون ماشین رو خوب میشناخت،وجب به وجبش رو،چون اون ماشین کیم تهیونگ بود و جونگکوک هیچ نظریه ای راجب دلیل اینجا بودن اون،اونم اینهمه مدت نداشت،از پنجره فاصله گرفت و شانه ای بالا انداخت:
×حتما منتظر کسیه.چه خوب که طرف پیچوندتش،اینجوری دل جونگکوک کمی خنک میشد.
اخمی کرد و رفت تا به بقیه کاراش برسه.
کمی اونطرف تر تهیونگی بود که به اتاق کوک خیره بود و سیگار میکشید،اهی کشید و سرشو به صندلیش تکیه داد و اروم زمزمه کرد:
÷باید سیگار رو بذارم کنار.


Im sorry, don't leave me,i want you here with me:)
ووت،کامنت‌‌.
خیلی خستم دارم بزور میبینم‌.
شب بخیر گایز...

I NEED YOUWhere stories live. Discover now