" جای من بشین و بذار عمارت به خودش نوای پیانو ببینه.. بعد مدتها.."

جین میدونست تا وقتی نامجون پشت این پیانوی قدیمی و معروفش نشینه، هیچکس حق استفاده ازش رو نداره..
میدونست خیلی وقت بوده که نواخته نشده و دیشب، این پیانو دست نخورده باقی مونده بود چون مخصوص پسر ارباب کیم ته‌چان بوده نه هیچکس دیگه‌ای..
و الان..
وقت نواختن نبود بلکه وقت تحسین کردن جین، با نگاه‌های خیره‌ی نامجون به روش بود..

" ترکیب پیانو.. شراب.. شمع‌های خوشبو.. رز‌های سرخ.. فضای تاریک.. سوکجینی که درخواست نواختن بکنه..و..و قطرات خونی که روی کلاویه‌ها رد بندازه.."

مرد برای خودش زمزمه میکرد و جین فهمید به زبان انگلیسی جملاتی سر هم کرده..
نمیدونست چه اسراریه که نامجون گاهی اوقات به زبان لاتین چیزی میگه..زمانی که زیاد از حد عصبانی باشه و بخواد جلوی خودش رو بگیره و یا زمانی که با خودش حرف میزد، تماما به زبان انگلیسی بودن و شاید این یکی از عادت‌هاش بود..

" قربان__"

" برامون شراب و شمع بیار!.. از گلخونه هم چندین شاخه رز قرمز بیار.. میخوام سریع انجامش بدین فهمیدی؟.. یادت نره یه باند و گاز استریل تمیزم میخوام...هومم..نه.. جعبه‌ی کمک‌های اولیه رو تماما بردار بیار.. زودتر!.."

وقتی خدمتکاری با استرس وارد فضای سالن رقص شد تا ارباب های جوان رو به تالار غذاخوری راهنمایی کنه، نامجون با صدای رسا بهش کار سپرد..
جین با تعجب نگاهش کرد!
گازاستریل و باند؟!
نکنه میخواد زخم‌هاش رو دوباره درمان کنه؟!

" ول..ولی قربان هنوز گلهای رز قرمز، از زمانی که دستور دادین کل گلخونه رو باهاش پر کنیم، چندان رشدی نکردن.."

چی شد؟!
نامجون دستور داده بود کل گلخونه‌ی بزرگ عمارت رو از رز قرمز ، پرورش بدن؟!
ولی اون گلخونه، گلها و گیاهانی که نانسی پرورش میداد رو هم در برمیگرفت!

" غنچه که دادن!.. خودم بهشون سر زدم.. همونارو بیارین.."

نامجون با اوقات تلخی گفت و خدمتکار هم به ناچار اطاعت کرد و رفت..
ترکیب نامجونی که یه مستر کنترل نشدنی با شلاق توی دستش بود، با سر زدنش به گلهایی که پر از عواطف و احساسات بودن، مسخره بود!
از نظر جین، مسخره ترین تصور بود!

" تو تمام گلخونه رو با رز پر کردی؟!.. پس گلهای مادرم که چندین ساله باغبون‌ها ازشون محافظت میکردن، چی شدن؟!.."

جین از پیانو فاصله گرفت و دیگه صدای نواختن بی‌ربط از موسیقی به گوش نمیرسید..
به نظر خشمگین میومد ولی چهره‌ی خونسردش چیز دیگه‌ای میگفت..

" اونها تو قسمت پشتیِ گلخونن فقط یکم جاشون رو تغییر دادم.. "

" ولی به چه دلیل فاکی‌ای جرعت کردی دست به یادگاری‌های مادرم بزنی؟!.."

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now