" لی هانیول؟!.. ولی مگه_"
" اون لعنت شده چطور جرعت کرده؟!.. اون بادیگارد منو ناکار کرده و حالا چی میخواد؟!.."
کریس صدای جیمین رو برید و وقتی دوباره با صدای جدی و کنترل شدهای از پشت گوشی غرید، چشم از چوی گرفت..
مرد میان سال هم با اوقات تلخی چشم غرهای رفت و پوزخندی به دشمن اصلی و لجبازش زد..
چوی چی میشنید؟!
لیهانیول با کریس وو چه کاری داشت که انگار بحثش با فردی که پشت خط بود، درباره همین آدمی بود که پسرش رو دزدیده بود؟!
اومدنش اینجا فقط بخاطر پسرش، رن بود نه چیز دیگهای!
حتی خیال نداشت ریخت نحس کریس وو رو ببینه ولی مجبور بود بخاطر فهمیدن حقیقت از زبون بادیگاردی که دیشب با پسرش توی عمارت خلوت کرده بوده، چیزهایی رو بشنوه..
هرچند بابت فهمیدن اینکه کانگ بکهو همچنان به پسرش نزدیک میشده، خون خونش رو میخورد ولی فعلا چاره ای نداشت جز اینکه ریخت بکهو و از همه بدتر، رئیس وو رو تحمل کنه!
" گفته.. گفته میدونه که چندین ساله با مستر چوی اختلاف داری و ازت میخواد با متحد شدن باهاش، دخل چوی رو بیاری!.. "
کریس قدم های آروم و متفکری سمت تخت برداشت و سکوت اتاق بهش اجازهی فکر کردن میداد..
هانیول..
داشت از آب گلآلود ماهی میگرفت؟!
" هعی کریس! تو که نمیخوای باهاش متحد شی؟.."
جیمین نگران بود..
مسائل پیچیده شده بود..
تفکیک کردنشون دشوار بود و هانیول میخواست از تکتک این موقعیت ها برای بیرون کشیدن خودش از کثافت، به هر چیز ممکن و ناممکنی چنگ بزنه..
هانیول میدونست کریس با گنگ چوی مشکل داره و حالا که پسر چوی توی چنگش بود، میخواست کریس رو هم با خودش یکی کنه تا از اطلاعات خودش که به دست رن و سوکجین افتاده بود، محافظت کنه..
" بعدا بهش فکر میکنیم.."
کریس فقط همین رو زمزمه کرد و ثانیهی بعدی، ضربهی کوتاهی به تک ایرپادی که رو گوشش بود، زد و بلافاصله خاموشش کرد..
چه اشکالی داشت با استفاده از هانیول و پسری که توی چنگش گیر افتاده، ضربهای به دشمن قدیمیش وارد میکرد؟!
دشمن لعنت شدهای که حالا با غرور و چهرهی کلافهای که از دیدن کریس داشت، مقابلش ایستاده بود و قصد داشت سریعتر از بیمارستان بیرون بزنه..
چیزی از حرفهای کریس نفهمیده بود و شاید اگه حرفهای جیمین رو از پشت خط میشنید، همینجا دَخله وو و بادیگاردهاش رو میاود!
البته..
بعد از اینکه زخم زبونی به رئیس وو بزنه!
" اگه تمام نوچههایی که دور خودت جمع کردی، مثل کانگ بکهوی ابله انقدر زود سر هر ماموریت وا میدن، باید برای گنگ کوچیکت متاسف شد کریس وو!.."
چوی اولین نفری بود که جر و بحث رو شروع کرد!
جوری با دقت و کنایه تیکه انداخت که بیشتر از همه این وسط بکهو بود که دلش میخواست زمین دهن باز کنه و اون رو ببلعه!
این بار چندمی بود که نتونسته بود از وظیفش استفاده کنه؟!
مگه بکهو مسئول حفاظت از افراد نبود؟!
مگه اسمش بادیگارد نبود؟!
مگه رئیس وو چندین بار بخاطر بیکفایت بودنش نبخشیده بودش؟!
پس چرا توی موقعیتهای مهم انقدر بد عمل میکرد؟!
روزی که سوکجین توی ماموریتِ گولو ، تیر خورده بود رو فراموش کرده بود؟!
بخاطر همون سهل انگاری لعنت شده نزدیک بود پسرک زیبا انقدر خون از دست بده تا بمیره!
توی اون ماموریت خودش رو جلوی گلولهای که مستقیم سمت جین شلیک شده بود، ننداخته بود و اگه جین زودتر نمیفهمید و بلافاصله روی زمین نمیچرخید، معلوم نبود گلوله بجای برخورد با پاش، به کجاش اصابت میکرد!
یا ماموریت ننگین و فاکینگی که بازم بخاطر بیکفایت بودنش، اینبار خودش فریب و تیر خورد..
جین از بیمارستان دزدیده شد و هنوز که هنوز بود، بکهو خبری ازش نداشت..
البته که کریس تازه از سئول و اون مهمونی نفرین شده برگشته بود و فعلا نتونسته بود از زبونش بشنوه که جین به طور مشکوک و خطرناکی، توی عمارت پدریش قرار داشته و فعلا درگیر مسئلهی بحرانی تری بودن..
ربوده شدن رن، که همین امروز صبح خبرش رسید که توسط هانیول و افرادش این اتفاق افتاده..
KAMU SEDANG MEMBACA
⭕ Silver Devil ⭕
Fiksi Penggemar+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
⭕69⭕
Mulai dari awal
