" عاحح.. نام.. هوومم.. همین طوری.. آره.. بیشت..بیشتر.. لطفا.. "
باسنش ناخوداگاه همراه با زبون مسترش، حرکت میکرد و به صندلی چنگ میزد..
اولین بار بود که التماس میکرد و نامجون بخاطرش زبونش رو بیشتر داخلش فشرد و به دیوارههای ورودی و نرمش که زبری زخمهای کوچیک، سرخش کرده بودن و زیر زبونش میتونست حسش کنه، کوبید..
" بخاطر ضربههای دیک من، این کوچولو انقدر زخمی شده؟.. فاک نمیتونی تصور کنی چقدر دلنشینه.."
جین هینی کشید و قفسهی سینش بالا اومد و گردنش بخاطر حس خوب و لذت بخشش، به عقب چرخید!
چشمهاش سیاهی میرفت و به ارگاسم نزدیک بود..
نامجون زیر لب فحش داد و زبونش رو بیرون کشید..
چندین بار حفرهی کوچیک و ناز پسرکش رو بوسید و با انگشت شست؛ بزاقش رو به داخل فرستاد و دایره وار مالیدش..
میدونست به دلبرکش آسیب زده و سخت گرفته..
ولی ذرهای احساس پشیمونی نمیکرد و اگه حالا پاش میرسید، بازم سخت بفاکش میداد!
نامجون جامی که تهش کمی مایع سرخ رنگ همراه با یخهای ریز و درشت به چشم میخورد؛ از روی زمین برداشت و اجازه مخالفت نداد چون لحظهی بعد از لبه کج شد و مایع سرد و به همراهش تیکههای یخ ، روی ورودی جین میوفتاد و باعث میشد با لرزش، هق بزنه..
" حیف که زخمیای وگرنه جوری دوباره این لعنت شدهی خوشگلتو همراه با این یخها بفاک میدادم که حتی اگه تهایل بخواد وارد سالن بشه و پسرش رو از زیر ضربههام بیرون بکشه، نتونه!.."
جین بخاطر مکیده شدن حفرهی خیس شده از مایع قرمز رنگ، هق زد و موهای مرد رو بین انگشتهاش کشید و اشک از چشمهاش جاری شد..
" مستر.. عااا_ح.. "
نامجون پوزخندی زد و با زبونش یکی از یخهایی که هنوز از روی پایین تنهی آفرودیت سُر نخورده بود، سمت حفرهش هدایت و با فشار دادن زبونش به روی یخ، اون رو از بین حلقهی محکم و زخمیِ پسرک به داخل هُل داد..
شت!
طعم لعنت شدهی مشروب با حفرهی زخم شدهش، باعث شد دیک نامجون توی شلوارش تکون دردناکی بخوره و نالهی کوتاهی کنه..
وضعیت خودشم زیادی بحرانی بود!
" ف_اک.. مستر.. زیا_ده.. عاح.. زیاده.. سرد..سرده..یا_قوت.. مستر یاقوت.."
جین با جیغ کوتاهی ، از سیف ووردشون استفاده کرد تا نامجون تمومش کنه..
ولی مرد بزرگتر میدونست این کار نه تنها به دلبر نقره فامش آسیب نمیزنه، بلکه بخاطر سرد بودن جای زخم حفرهش ممکن بود خوشایند هم باشه..
پس به کارش ادامه و شدت داد..
تیکهی سوم یخ هم با زبون نامجون واردش شده بود و حالا اون ماهیچهی خیس و بلندی که سعی داشت خودشم واردش بشه و بفاکش بده، باعث شد به موهای مرد چنگ بزنه..
" نزدیکم.. لطفا.. لط_عاحح.."
نامجون یکی از انگشتهاش رو واردش کرد و همراه مکیدن دوبارهی حفرهی آسیب دیدهش، یخهایی که از شدت داغ بودن اون داخل، آب شده بودن رو لمس و آروم دیوارههای سردش رو مالید..
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
