هر دو با هم از مایع سرخ رنگ نوشیدن درحالی که نامجون یکی از شاخه‌های رز رو برداشت و از قصد چندبار باهاش به لای پاهای برامده‌ی جین ضربه زد و مالید..
جین بعد از مزه مزه کردن مایع خوش طعم، جام دور طلایی رو زمین گذاشت و دستی به موهای براق و مشکیش کشید..
دیکش نیاز به توجه داشت..
نمیخواست به این فکر کنه که با درد پانسمان شدن زخم‌هاش توسط نامجون، برامده شده..
از درد تحریک میشد و این اولین بار بود تجربه‌ش میکرد‌..
با نامجون همیشه بکر ترین هارو تجربه میکرد و این براش فوق العاده بود..

" حالا چیکارت کنیم سیلور بوی؟.."

جین با لقبی که بهش داده شد، کمرش رو کوتاه قوص داد و نفس لرزونی کشید..

"لمسم کن..مستر"

جین یکی پاهای کشیده‌ش رو سمت نامجون گرفت و نامحسوس نوک کفشش رو به دیک مرد بزرگتر که مقابلش هنوز توی شلوار رسمیش بود، رسوند و کوتاه بهش فشار آورد..
نامجون لبش رو جوید و با نگاه ' نکن وگرنه بد می‌بینی' به دلبرش خیره بود..

" شاید اصلا سرماخوردیگت خوبِ خوب شده باشه جین.. هوم؟.."

نامجون جامی که توی دستش بود رو تکون داد و باعث شد یخ‌های کشننده و براق، به لبه‌های جام برخورد کنه و جیرینگ جیرینگ صدا بده..
یخ‌ها، مدنظرش بودن..
تو ذهنش یه ایده‌ی جدید اومده بود و میخواست امتحانش کنه..

" فکر کن جایزه‌ی وقتیه که به پدرت چیزی رو گفتی که من میخواستم.. و زمانی که امروز صبح کریس وو رو دیدی و باهاش برنگشتی.."

جین با چیزی که شنید برق از سرش پرید!

" اون طور نگاهم نکن پرتی بوی.. خودت میدونی هیچ‌کارت از چشمم پنهون نمی‌مونه.."

جین لبهاش رو گزید و پاهاش رو ناگهانی دور کمر پسرعموش که هنوز سرپا ایستاده بود، حلقه کرد و سمت خودش کشید و خمش کرد!

" حفره‌م.. اون رو هم پانسمان کن.."

نامجون دلبر رو سمت عقب هل داد تا روی صندلی کوچیک و تنگ کمرش رو تکیه بده..

" این یه جور درخواست بود؟!.. میخوای چیکارش کنم عزیزم؟.."

در گوشش زمزمه کرد و جین سفت شدن بیشترش رو حس کرد!
آب دهانش رو قورت داد و شونه‌های پهن و بزرگ نامجون رو گرفت و کف دستهاش رو به استخونشون مالید..

" با زبونت.. لمسش کن.. مستر.. اوهه_.."

دستش وقتی به شونه‌های پهن نام چنگ زدن که بلافاصله باکسرش پایین کشیده شد و دیکش بیرون پرید..
حالا نامجون فرصت نمیداد، وقتی باسن گرد و کبودش رو بالاتر از بدنش گرفت و کمر جین کاملا خم شد ، جفت پاهاش روی یکی از شونه‌های پسرعموش جفت شد و به زخم‌ها فشار اومد..

" اوه!.. اوه!.. هوممم.. مستر.."

وقتی زبون سرکش مسترش رو جایی بین بالز‌ها و حفره‌ ای که صبح دوشش کرده بود تا از شر کام و خون داخلش خلاص بشه، حس کرد؛
نالید و روی آرنج‌هاش از پشت بلند شد تا چهره‌ی سکسی‌ لای پاهاش رو دید بزنه..
دیدن نامجونی که بدون مخالفت، داشت محکم زبون خیسش رو دور چین خوردگی حفره‌ش میکشید و لمسش میکرد، باعث شد چشمهاش سیاهی بره..
دستهای قدرتمندش دوتا لپ باسنش رو باز کرده و توی خودشون نگه داشته بودن..
فضای اطراف با شمع روشن بود و رایحه‌ی تلخ و سردش به مشام میرسید..
حتی بوی گلهای سرخ رنگی که اطرافش چیده شده بود و گلبرگ‌هایی که روی جسم زخم خورده و کبودش به چشم میومد..
لمس زبون سرکش مستر ، حالا به خودش سرعت داده بود و همزمان که وارد حفره‌ی باز و زخم شده‌ی پسرک میشد؛ لبهاش هم پوست اطراف حفره رو می‌مکید و کاری میکرد که سوکجین با صدای‌های خیسی که به گوشش میخورد، بلند ناله کنه..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now